از قند پارسی تا قروت هزارگی!‎

شیر محمد حیدری

مقدمه:
یکبار دیگر عرض میکنم که در ایران، افغانی”افغانستانی”، یعنی هزاره. از بلندی برج میلاد تا دور افتاده ترین نقطه ی ایران، هرجا نامی از افغانستان برده شود، یاد یک هزاره چشم بادامی می افتیم که در حال کندن چاهی و یا حمل آجر و فرغون پر از ماسه پای ساختمان نوساز در حال کار هستند.

آیا براستی تمام هزاره های مقیم ایران، عمله و بنا هستند؟ بدون شک پاسخ منفی است. اما چرا در بین احاد جامعه ایران، کمتر کسی میداند که مهاجرین افغانستانی در ایران، دکتر هستند، مهندس هستند، ورزشکار هستند، نویسنده، شاعر، محقق و روحانی در حد آیت الله هستند و زندگی میکنند.

شکی نیست که فعالیت مهاجرین افغانستانی در ایران، به طور مرتب و یکسان انجام میشود و هرکسی در حیطه شغلی خود تمام سعی و کوشش خود را به کار می برند تا وظیفه خود را به درستی انجام دهند که خدا را شکر در اکثر مواقع موفق و سربلند بوده و هستند.

ادبیات افغانستان در ایران :

حوزه ادبیات یکی از موفق ترین و با سابقه ترین و البته زحمت کش ترین حوزه است که در ایران، فعالیت چندین ساله دارند. در این حوزه شاعر، نویسنده، محقق و پژوهشگران زیادی هستند که با زحمات شبانه روزی و چندین و چند ساله شان نام هزاره و افغانستان را زنده نگهداشته اند.

در اینجا لازم است به نکته اشاره کنم که بعد از روحانیون، حوزه ادبیات بیشترین حمایت های دولتی را در ایران داشته اند که در برخی مواقع از چنین فرصت ها و حمایت های دولتی به درستی استفاده شده است و گاهی هم متاسفانه با مدیریت های اشتباه این حمایت ها به مسیر غلط هدایت شده است.

قند پارسی :
در چند سال اخیر سلسله جشنواره بنام (قند پارسی) در ایران برگزار میشود که حاصل همین حمایت های دولت ایران و البته زحمات دوستان مهاجر هزاره مقیم ایران میباشد. در این جشنواره ها نهایت همدلی و همیاری را میتوان بین شاعران و نویسندگان ایرانی و افغانستانی به خوبی مشاهده کرد و هرآنچه که مهربانی و دوستی هست، حداقل در ظاهر قابل رویت است و میشود حس کرد.

در واقع میتوانم ادعا کنم که در زمان برگزاری جشنواره و مطالعه گزارش آن در فضای مجازی مزه ی قند پارسی را زیر زبان حس میکنم و با خواندن مطالب بیشتر و افتخار آفرینی های هزاره های افغانستانی مقیم ایران، اشک شوق از چشمانم جاری میشود و یک احساس غرور و سرخوشی و مستی در خودم می بینم و دنیا را زیباتر و مردمانش را مهربانتر می یابم.

این سرمستی و خوشی زمان به اوج خود میرسد که می بینم تمام دست اندرکاران و برگزار کنندگان طرف افغانستانی فرهیختگان از جنس خودم، هزاره هستند. در واقع در چنین حالتی تمام تبعیض های که به علت هزاره بودن بر ما رفته است را فراموش میکنم و برای آینده امیدوار میشوم و در یک کلام میتوانم بگویم که هزاره ها بدون درنظر داشت چهره و نژادشان در قند پارسی حل شده و ماندگار خواهند شد.

قروت هزارگی :
در ابتدای مطلب سئوالی پرسیده شد به این مضمون که : چرا جامعه ایران از واقعیت های اجتماعی مهاجرین افغانستانی بی خبرند و همگی را در نقش عمله و بنا می بیند؟!

برای یافتن پاسخ این چرایی، می پردازیم به حوزه ادبیات که سالها زیادی هست در ایران فعالیت کسترده و مداوم داشته و دارند.

در حوزه ادبیات اگرچه فعالیت ها گسترده و فرهیختگان زیادی طی سالها فعالیت داشته اند ولی متاسفانه نتیجه زحمات آنها چیزی جز همان مزه ای قروت هزارگی در دهان جامعه ایرانی چیزی دیگری نبوده و نیست که هنگام چشیدن، احساس ترشی و سردی دامنه های کوه بابا به آنها دست داده و منجر به اخم آنها میشود.

نگارنده عقیده دارد که، اگرچه دولت ایران از فعالیتهای نویسندگان هزاره و ادبیات فارسی افغانستان حمایت میکند ولی با یک عمل مهندسی شده آنها را در دیگ برزگی زندانی کرده و چند نفر از دوستان ایرانی را به عنوان شیرین کننده همراه آنها در این دیگ قرار داده تا شربت این دیگ بدون شیرینی قند پارسی نماند وهی این حالت هرساله تکرار میشود و کم کم میرود که تبدیل به یک عادت روز مره و بی نتیجه بشود.

شاید در نگاه اول ادعای من مضک به نظر برسد ولی در ادامه مطلب ثابت خواهم کرد که یک مهاجر هزاره در ایران، در هر حد و اندازه که باشد مزه ی همان قروت هزارگی را خواهد داشت.

دنیای ادبیات با صنعت سینما گره خورده است و از هم جداشدنی نیست. درست است که اول ادبیات و بعد سینما پا به این جهان گذاشت ولی نباید فراموش کرد که ادبیات و سینما مکمل یکدیگر هستند و بهترین فیلم های سینمایی و سریالهای تلویزیونی از ادبیات اقتباس و در ذهن ها ماندگار شده است و نویسندگان و فیلم نامه نویسان کسی جز همان های که در حوزه ادبیات فعالیت میکردند نبودند و نیستند. بنا براین سئوالی که در اینجا باید پاسخ داده شود این است که چرا نویسندگان با استعداد هزاره مقیم ایران، در ۳۰ سال گذشته یک فیلمنامه و یا یک نمایشنامه تحریر و نشر نکرده اند؟ و یا چرا بازیگران هزاره در پرده ی نقره ی سینما و صفحه تلویزیون ایران جای ندارند؟

در ۳۰ سال گذشته در صنعت سینمای ایران، فیلم های ساخته شده است که داستانش ارتباط مستقیم با مسایل افغانستان و مهاجرین مقیم ایران داشته است، به جز یکی دو مورد، دیگرهیچ وقت از بازیگران هزاره افغانستانی استفاده نشده است و اگر گاه گداری فرصت پیش آمده است، از نقش سرایداری و عمله گی فراتر نرفته و ان کار، فعالیت اول و اخر یک بازیگر هزاره در ایران بوده و دیگر نه کسی نامی از آن بازیگر شنیده و نه چهره ی او را در پرده سینما و یا قاب تلویزیون دیده اند.

تازه ترین فیلم در ایرا ن بنام « ۱ ، ۲ ، ۳ ، … ۵ » به کار گردانی محمد معیری مراحل پایانی ساختش را پشت میگذارد.
آنطور که در رسانه ها آمده است داستان این فیلم در مورد جنایت های طالبان میباشد. اگرچه این فیلم هنوز ساخته نشده و نمیشود در باره اش قضاوت کرد ولی آنچه که در فضای مجازی نشر شده است، خبری از حضور بازیگران هزاره در این فیلم نیست. این در حالی است که همگان میدانند، قوم هزاره بیشترین آسب را از طرف گروه طالبان دیده اند. از تعقیب مردم هزاره تا زندان و اعدام دسته جمعی انها توسط طالبان. اما حالا که قرار است داستان آن جنایتها بازسازی و به سمع نظر مردم جهان برسد، هیچ خبری از حضور بازیگران و هنرمندان هزاره در این فیلم نیست.

نگارنده منکر زحمات عزیزان هموطنم در حوزه ادبیات در ایران نیستم ولی میخواهم عرض کنم زمانیکه شما در حال قرائت اشعار تان هستید و از گل و بلبل و چمن و سبزه زار سخن میگوئید و تمام فکر ذکر تان گرفتن جایزه و تقدیر نامه از دستان یک شخصیت ایرانی هست، کمی به اطرافتان بنگرید و به دیگی که قرار گرفته اید و حصاری که دورتان کشیده است توجه کنید.

باور بفرمائید از اخبار و اتفاقات و جایزه های که در جشنواره قند پارسی نصیبتان میشود، به جز کسانیکه در همان دیگ قرار دارند، نه کسی مطلع میشود و نه اهمیت میدهند. اگر تمام خدمات و زحمات ۳۰ ساله دوستان حوزه ادبیات را در یک طرف ترازو و بازی دخترک هزاره در فیلم مجید مجیدی را در طرف دیگر قرار بدهیم، بدون شک وزن هنرمندی آن دخترک بیشتر و سنگین تر خواهد بود. پس پیشنهاد میکنم چشمان تان را باز کنید. دنیا دنیای معامله و بده بستان هست. ایران به شما واستعداد خدادای و پشت کار همیشگی تان نیاز دارد. فعالیتهای شما ارزش فراوان دارد و برای این ارزش باید مسئولان ایرانی هزینه کنند و به دادن یک ورقه به عنوان لوح تقدیر و یاد بود بسنده نکنند که نه خیری برای شما دارد و عاقبتی برای مردم هزاره.

قند :
زبان فارسی شیرین است به همین علت انرا به قند تشبیه کرده اند و مردم هزاره اگرچه لهجه دری دارند ولی در اصل فارسی زبان هستند و بدان افتخار میکنند.

فعالیت ۳۰ ساله هزاره ها در ایران ظاهرا” به مزاج دوستان ایرانی خوش آمده و طی ای سالها با حمایت های نه چندان قابل توجه اما موثر سعی کرده اند حداقل جامعه ادبی افغانستان را راضی نگهدارند. این کار دوعلت دارد.

۱- زبان و فرهنگ فارسی با اندک هزینه ی گسترش می یابد.
۲- فرهنگ ایرانی، اسلامی و انقلابی در ذهن فرهنگیان و فرهیخته گان فارسی زبان افغانستان ماندگار میشود. تا اینجای کار همه چیز روبراه است و فارسی زبانان افغانستان مانند بلبل اواز خوان شعر می سرایند و ترانه میخوانند و داستان مینویسند و بخشی از آنها تمام و کمال در خدمت انقلاب اسلامی هستند.

قروت :
اما در این میان یک مشکلی وجود دارد آنهم نژاد و چهره نه چندان مناسب این جماعت بلبل زبان و فارسی دوست هست که با همزبانان ایرانی همخوانی ندارد. به همین علت بهترین و مناسب ترین روش این است که آنها را در دیگی انداخته و مشغول و سرگرم نگهدارند و گاه گداری به دادن جایزه که حکم آب نبات چوبی دارد، آنها را در پشت پرده راضی وخوشنود نگهدارند.

نتیجه :
اینگونه هست که زبان و قلم ما به سمت و سوی دیگری هدایت میشود بدون آنکه خود متوجه بشویم زبان ما قند و نژاد و چهره ما قروت است.

In this article

Join the Conversation