دانشگاه کابل یا مرکز ثقل فاشیزم!

نویسنده: مهدی زرتشت/ دانشجوی روزنامه نگاری آلماتی قزاقستان

دانشگاه کابل، یکی از معتبرترین دانشگاه های افغانستان است. دانشگاهی با تاریخ قریب یک قرن که از آوان تأسیس تا اکنون دانشجویانی زیادی را فارغ داده و در سطح افغانستان، از شهرت خوبی برخوردار است. اما در طول سالها جنگ و درگیری های ملیتی و قومی و وجود ظلم و بی عدالتی و زیر پاگذاشتن هرگونه اصول و اسلوب انسانی، این دانشگاه نیز بی گزند از حوادث ناگوار نماند. در طول سالها، کسانی تحت نام استاد با تابعیت قومی و ملیتی و در جریان سیاست های راسیستی و فاشیستی، به حیث استاد و مدرس وارد این دانشگاه شدند. استادانی که اگر از آنها یک امتحان سواد گرفته شود، شاید از نظر علمی اجازه داخل شدن به دانشگاه را نداشته باشند.

سرانجام زیر سایه همین سیاست های قوم گرایانه و ناسیونالیستی بود که این استادان از کرسی استادی دانشگاه، به دوام سیاست ها و برخوردهای ناسیونالیستی و فاشیستی در درون دانشگاه به عنوان مرکز آکادمیک و جایی که برطبق توقع عموم مردم باید مرکز علم و روشن اندیشی باشد، مشروعیت دادند و طی سالها، عده ای از شهروندان کشور به جرم هزاره بودن و عنوان هایی از این قبل، از درس و تحصیل در دانشگاه محروم شدند و تاریخ خود گواه است که سالهای درازی، هزاره ها رسماً جواز شرکت در امتحانات کانکور و وارد شدن به دانشگاه های کشور را نداشتند.

اما پس از سقوط رژیم ننگ آور طالبان، و دست به کار شدن دولت جدید به رهبری حامدکرزی تحت حمایت سیاسی آمریکا و متحدانش، امید آن می رفت تا سیاست های کور قومی و ناسیونالیستی کم کم به حاشیه رانده شود و دیگر انسانیت در این سرزمین مطرح باشد و افراد این کشور با اتکاء به استعدادها و توانایی های فکری و ذهنی خود، جایگاه خود را بدست بیاورند تا بلکه این کشور که سالها در آتش جهل و بی سوادی و بی خردی و اعمال سیاست های کور قومی و فاشیستی سوخته بود، اینک راه درست را با عینک عقل و منطق و خرد و آگاهی، به روی خود باز کنند و فردا را با دید متفاوت از دی روز، رقم بزنند.

تقریباً تصور همگان این بود و توقع می رفت تا دانشگاه های افغانستان به روی همه ی اتباع کشور بصورت یکسان باز باشد و دیگر هیچ کسی/دانشجویی به جرم ملیت و قوم و زبان، مورد توهین و تحقیر قرار نگیرد و حقوق و کرامت این افراد بی جهت مورد حتک حرمت و پایمالی قرار نگیرد؛ اما با تأسف که چنین نشد و نتیجه برعکس آن شد وحتا بدتر از قبل. برخوردهای تعصب آمیز استادان دانشگاه کابل، اعمال سیاست های کور قومی و فاشیستی تحت عناوین مختلف و اغلب بابستن اتهام های ناروا به دانشجویان، تهدید و توهین دانشجویان توسط استادان، همه و همه از بدترین پدیده های بودند که در همین یک دهه پس از فروپاشی رژیم مخوف طالبان، به وقوع پیوست.

همه شاهد است و مطمئناً تمام کسانی که در این دانشگاه تحصیل کرده اند و یا در جریان تحصیل اند، به خوبی می دانند که در این دانشگاه چه می گذرد. طی یک دهه حاضر که همه جا حرف از دموکراسی و آزادی و تحصیل برای همه و نمی دانم شعارهایی از این دست، به زبان رانده می شود، اما حرمت و کرامت شخصیت بسیاری از دانشجویان به عنوان هزاره، از سوی برخی حلقات استادان، بی رحمانه مورد توهین و تحقیر و حتک حرمت قرار می گیرد. نگارنده که خود یکی از این دانشگاه است و بدتر از همه، در یکی از متعصب ترین و پرجنجال ترین دانشکده (علوم اجتماعی) درس خوانده است، عیناً شاهد بدترین توهین و تحقیر استادان در خصوص دانشجویان هزاره بوده است. روزی استاد فلسفه که جلو صنف درسی ایستاده بود تا به پرسش و پاسخ دانشجویان در صنف نظارت داشته باشد و همین طور به سوالهای آنها پاسخ دهد، اما در مقابل سوال یکی از دانشجویان هزاره، یکباره مثل آتش گداخته شد و از همان جلو صنف، تباشیر اش را به طرف دانشجو پرتاب کرد و تباشیر هم مستقیم به صورت دانشجو برخورد کرد و بعد از آن، با کلمات آمیز، روحیه این دانشجو را چنان خرد و تحقیر کرد که دانشجو تا سال آخر، دیگر آن جرئت و جسارت خود را که در همان لحظه از دست داده بود، باز نیافت.

صدها خاطره ی تلخ در جریان تحصیل چهار سال در این دانشگاه در ذهن ما نشست و تقریباً ما سرخورده و نومید از این دانشگاه که نه، از این مرکز جهل و تعصب و اعمال سیاست های راسیستی و فاشیستی، فارغ شدیم و در جریان تحصیل شاهد بودیم که چگونه اسم، عنوان، نام و نشان و هویت و چهره ی دانشجویان به تمسخر گرفته می شد و دانشجویانی که با غرور و هزاران امید و خوشی و با چه زحمت های شبانه روزی به این دانشکده ها راه یافته بودند، اما اینک بی رحمانه توهین می شدند، تحقیر می شدند و شخصیت و غرور شان زیر حملات و جملات و کلمات توهین آمیز استادان، له می شد و ترور می گردید.

برای ما، این نقطه اوج تراژدی بود و هست که با سپری کردن دوازده سال دوران مکتب، اینک از هفت خوان کنکور موفقانه عبور کرده بودیم و تقریباً همه در دانشکده های دلخواه مان راه یافته و به اصطلاح زندگی نو و آینده سازی را شروع کرده بودیم. اما طوفان سرد و سهمگین و عاری از هرگونه عطوفت و انسانیت و عقلانیت و منطق، در نقاب استادی با سیرت مخوف و گندیده ی فاشیزم، صنف ها و ساعت های درسی را که می بایستی یکی از جالب ترین لحظه های زندگی می بود، به لحظه های عقده گشایی، توهین و تحقیر و حتک حرمت و حمله بی رحمانه به دانشجویان بدل کرد. در جریان یک ترم درسی، ده ها دانشجوی هزاره بی هیچ دلیلی، چانس خوردند و دراپ شدند.

اما متأسفانه چنین به نظر می رسد که گند و تعفن در دانشگاه کابل، همچنان رو به رشد است و این گندیدگی و شوریده حالی، با گذشت هر سال، قربانیان بیشتری می گیرد. طبق گزارش ها، طی یک سال گذشته، نزدیک به ۲۰۰ تن از دانشجویان هزاره، در دانشگاه کابل با دراپ مواجه شده اند که ۱۲۰ تن از دراپ شدگان، مربوط به دانشکده علوم اجتماعی یعنی مرکز ثقل فاشیزم و سیاست های قومی و هویت ستیزی است.

این گندیده گی که دیگر تحمل هر پرطاقت و صبر هر صبور را به سر آورده، با اعتراض گسترده ای دانشجویان دانشگاه کابل به همه گوشزد شد. دانشجویانی که در مقابل ساختمان شورای ملی، جمع شدند و با شعارهای نفی تبعیض و تعصب و اعاده ی حیثیت و تأمین عدالت و مبارزه با فساد در دانشکده ها، از وضعیت اسفبار دانشگاه کابل سخن گفتند، بازهم یاد آور یک تراژدی بزرگ است.

واقعیت این است که دیگر نفس دانشجویان در دانشگاه های نه کابل، بلکه اکثر دانشگاه های کشور، از وجود این همه تبعیض و تعصب و هویت ستیزی و توهین و تحقیر و زورآزمایی و زورگرایی و اعمال سیاست های فاشیستی، به تنگ آمده است. اما دولت نه توجهی دارد و انگار خود از تعفن و گندیدگی دانشگاه ها، هم سود می جوید هم ثواب.

دانشگاه های افغانستان و بخصوص دانشگاه کابل، تبدیل به مرکز باندگرایی شده و استادان فاسد با کشیدن خط عدم عبور، از وارد شدن و شامل شدن استادان جدید با اندیشه های جدید، تا سرحد مرگ ممانعت می کنند و این روند نامیمون می رود تا همچنان دانشگاه را به یک طویله واقعی مبدل کند. این استادان می کوشند تا ساختار قدیمی و کذایی خود را همچنان حفظ کنند و در برابر هرگونه تغییر، از خود مقاومت نشان دهند تا عمر و بقا و دوام بیشتری برای حتک حرمت و توهین و تحقیر دانشجویان داشته باشند و همه روزه عطش عقده و کینه و بیماری های شان را با زهر توهین و تحقیر و ترور شخصیت دانشجویان، فرو بنشانند. از دولت و نظام تقلبی حاکم چه انتظار که خود در عین بی اختیاری و چاکر منشی و مزدور منشی، حامی بزرگترین جریان های فاشیستی است و گروه ها و افکار و ایدئولوژی های مبتنی با فاشیزم و ناسیونالیزم و هویت ستیزی و بدفرهنگی، از سراب گندیده همین دولت، آب و دانه می خورد.

In this article

Join the Conversation