نسل کشی و جنایات ضد بشری به روایت سراج التواریخ در افغانستان

نویسند؛ غلام سخی ارزگانی
قسمت دوازدهم
اگر انسان همین باشد
بریـــدم من ز انســان ها اگر انسان همــین باشد
برای قــتل همنوعــش همیـــشه در کمـــین باشد
«اقــتــلو لاآمـنو» شــــد محـــور انـــدیشــه اش
مرا کافــر بخوان هرگــاه چنین اندیشه دین باشد
شــاد بودن شــاد زیســتن رمزوراز زندگـــیست
چه باید کرد حیــاتی را که سرتاپا حزیــن باشــد
حــذر بایــد زآن کیــشی که ترسـاند ترا ازمرگ
به آئینی وفــادار بود، بهشتـش درزمــین باشــد
کنــار افــگن هیــولا را که قهار است وهم جبـار
پرستش بایـــد آنــرا که رئــوف ونازنــین باشــد
بگفــت سعــدی بنی آدم زهم دیگر مجــزا نیست
پس چرا ما خود کشیم و سرشت ما چنین باشــد؟
ره و رسم تو ای جاهــد بسوی «نفرت آباد»است
نرو حداد به آن راهی که با نفرت عجین باشد»(۱)
«(فرعون) کسی که بر دیگران بزرگی می فروخت و ستمگری می نمود و از زمرۀ تبکارانی بود که ظلم و فساد را از حد می گذرانند.» (الدخان/۳۱۵) (۲)
زمانیکه مردم ما تحت نظام مطلق العنان و فرعون خصال عبدالرحمن خانی به سر می بردند، تنها از ابتدایی ترین حقوق انسانی، اسلامی و مدنی خویش محروم بودند؛ بل حکام وقت نسل کشی و بی دادگری را به صورت خاص در قسمت مردم شنوار، کافرستان، غلزایی، اهل هنود وغیره و از آن هم خاص تر در مورد هزاره ها با آخرین سرحد آن رسانیده بودند که حتا هر فرد غیر هزاره بنا بر فقر سیاسی- اجتماعی و فرهنگی- اقتصادی خویش هم از فرصت استفاده برده و بالای هزاره های تسلیم شده به دولت، اسیر و بی دفاع هرنوع ظلم و جنایت ضد بشری را از قوه به فعل انجام می داد. آیا این چنین ظلم ها در قسمت مردمان بی چاره و مظلوم، مغایر انسانیت و اسلامیت نبودند؟

فروش فرزندان هزاره به خاک روس:
در عصر خونین عبدالرحمن خانی بازارهای فروش مردم هزاره با صدور فرامین دولتی، چنان ترویج یافتند که حتا هر فرد غیر هزاره با جرأت تمام زنان شوهردار و فرزندان هزاره های اسیر و بی دفاع را از منازل، مزارع، بیابان و منطقه شان به زور متصرف شده و به فروش می رساند.
وقت که دوست محمد، اراضی مردم بی دفاع هزاره را برای افغانان داد، آن گاه هزاره ها بدون ابزار تولید و امرار معیشت از ناگزیری فرزندان خویش را به فروش رساندند که تا بدین وسیله متباقی اعضای خانواده های خودها را از مرگ نجات باشند.
از جمله دلالان و تجاران آدم فروش، هزارگان اسیر را به منطقه پنجده واقع خاک روس نیز به فروش می رساندند که بالاخیره، موجب اعتراضات مقامات روسی در این زمینه گردید:
«و از دیگر سوی، در خلال واقعاتی که رقم شده آمده، اهالی هرات و نواح آن، دختران و پسران مردم هزاره را که از راه فرار، وارد آنجا شده در مشهد می رفتند و املاک و مزارع ایشان را تمامت مایملاک و دحاصل ملک ایشان، مهاجرین افغان به امر ایشک آقاسی، دوست محمد خان می گرفتند و درمانده و تهی دست گشته، اولاد خود را فروخته، زاد راه گریز می نمودند، به نام عبید و اماء به بهای اندک خریده در پنجده و تخته بازار، از خاک مستعمرۀ دولت روس، از راه تجارت برده می فروختند و عرصۀ شش سال، بدین منوال به سر رفته تا که کارکنان دولت روس، این کردار وحشیانه را بعید از شئون عالم بشریت و رسم انسانیت دیده، از جمله حاکم پنجده، به حکمران هرات نوشت که :«در آئین و قواعد و قوانین دولت روس، که اهل اسلام آن را کافر کتابیه می دانند و خود را مسلم و خداجو می شناسند، کاری بدتر از آدم فروش نیست. باید مردم هرات را از این کار ناهنجار بازدارد، که در مملکت روس، آدم فروشی نکنند و در ملک و خاک [خود] هر کاری که می کنند بکنند، کسی را دخلی به ایشان نیست.» و حکمران هرات این امر ننگ آور را که در دین اسلام نیز نیست، عار و موجب بدنامی آئین اسلامی دانسته، به سرحدداران افغانی آگاهی داد که: آدم را از داراسلام به دار کفر بردند و فروختن، بسی نامناسب و از شعایر اسلامیت بعید دانسته، نگذارند که تجار افغان پسران و دختران هزاره را به نام غلام و کنیز در خاک مقبوضۀ دولت روس برده بفروشند؛ و حال آنکه خود جناب ایشان، قاضی زاده و چندی در قندهار قاضی شرع شریف بود، تا که مأمور حکومت هرات شد و در آنجا، چهارده تن دختران هزاره و چهارصده را به ملک یمین متصرف شده،…» (۳)
از اینکه، سراسر اعضای دولت شؤنیستی شاهی مطلقه، چنان غرق به نسل کشی و جنایات ضد بشری هزارگان بودند و حکام حتا در پوشش دین اسلام و مسند پیغمبر، زنان شوهردار و دختران هزاره را اسیر می کردند که یک نمونه مستند آن در بالا ملاحظه گردید.

جبر و جنایت حکام هزاره جات:
درست زمانی که دوست محمد بنا بر تحقق اهداف شوم عبدالرحمن خانی و سایر نژادپرستان دربار، دارایی و ملک مردم اسیر هزارستان را به ناحق برای افغانان زمین دار و بی زمین دادند؛ در آن فرصت بود که مردم هزاره از مجبوری رو به فرار به طرف خارج نهادند. مرزبانان دولتی، هزارگان فراری را از سرحد دستگیر و سلسلتا روانه مناطق اصلی شان در هزاره جات کردند تا آنجاه بدون زمین، مسکن، عاید و شغل بمانند. در حالیکه، حکام قبلآ، همه دارایی منقول و غیر منقول این فراریان هزاره را برای پشتون های قبایل هردو طرف خط دیورند داده بودند. زمانیکه، این هزارگان فراری دوباره به مناطق اشغالی و تصرف شده ای شان بر گشتانده می شدند؛ آن زمان از سوی افغانان مهاجر که زمین های هزارگان را به رایگان متصرف شده بودند، مورد هر گونه خشونت، زجر، تجاوز، اسارت و حتا کشتن نیز قرار می گرفتند و هم چنان بدون عاید و خوراکه دوباره از مناطق بومی خوش به خارج فرار می کردند.
مزید برآن، حکام دولت فرعونی وقت، چنان ظلم سازمان یافته و هدفمند را بالای این هزارگان بی دفاع و بی گناه تحمیل می کردند که قبل از این به مشاهده نرسیده بود. جالب این بود که پادشاه وقت ظاهرآ، این چنین ظلم حکام خویش را بالای هزارگان، دور از آدمیت و اسلامیت دانسته و در ظاهر این چنین خشم را متوجه حاکمان خویش می کرد؛ ولی در عمل از هر جنایت حکام خویش بالای هزارگان دل شاد و خوش کام بود.
اینک در زیر عنوان: «عریضه نمودن حکمران هرات در باب فراریان هزاره» در جلد چهارم سراج التواریخ، جنایت که در حق هزارگان محروم و بی گناه صورت گرفته است، چنین می خوانیم:
«و هم در خلال این حال، حکمران هرات به فرمانی که در باب نگذاشتن فراریان هزاره و بازداشتن از رفتن در مشهد به نامش، چنانچه گذشت اصدار یافته بود، سه صد تن نفر مرد و زن و پسر و دختر هزاره را به مثابۀ حکمران قندهار که از پشت رود چنانچه گذشت رجعت داد، از سرحد گرفتار نموده جانب هزاره جات مأمور معاودت کرده، در روز دهم ماه ربیع الاول، معروض حضور والا داشت که منشور معدلت دستور، مشعر بر بی شعوری و غرض جویی و طریق خلاف پویی، دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان، پرتو وصول افکنده، مرقوم و مندرج بر این بود که اکثر از مردم هزاره که ملک و وطن ایشان را او به مردم افغان داده، راغب و مایل در رفتن جانب مشهدند، باید ایشان را نگذاشت و منع کرد که در آنجا نروند. و از وصول این حکم، به سرحدداران آگهی داده، این سه صد نفر مراجعت و مجبورانه عودت داده شد. و نیز از عرصۀ چهار سال است که زمین و ملک و موطن و مسکن این قوم را کرهآ و غصبآ ، به مردم افغان داده و می دهد؛ و خیر خواه، به لحاظ این که دولت بدنام و منسوب به ظلام نشود، در این امر قبل از صدور این فرمان اقدام نموده، در هر سال از سه الی چهارصد خانه وار را از رفتن در مشهد باز داشته، جانب هزاره جات رجعت داده است؛ اما چون محلی سکنی و موضع ماوی ندارند، از هرات برگشته، مأیوسانه و ناچارانه، از دیگر راه و بی راه فرار کرده، در ممالک خارجه می روند؛ و این همه از غفلت و بطالت حکام هزاره جات به روی کار آمده و می آید؛ زیرا از حالت آحاد و افراد اعداد رعیت تحت حکومت خود بی خبرند و عاقبت بین و دوراندیش نمی باشند.» و حضرت والا در پاسخ این عرض او ارقام فرمود که: « آری اگر حکام هزاره جات آدم می بودند و حقوق دولت و ملت و رعیت و بشریت و دین و اسلامیت را می دانستند، در ابتدا مردم هزاره که به پیام سلام کردند، و ربقۀ اطاعت، به رقبۀ متابعت نهادند، چرا برباد می شدند؟ اکنون ان شاء الله سررشتۀ ایشان می شود.» و با این مهربانی ها و ملاطفت ها که حضرت والا به قوم جهول هزاره داشت و همه وقت، این گونه ملاطفت نامه ها می نگاشت، از تعصب جاهلانه و رشوت خواری بی باکانه و رفتار بی رحمانۀ مامورین دولت، تا کنون که سنۀ هجریه به هزارو سه صدو چهل و سه، منصرم و منقضی گشته و سه بار به تکرار در تحریر این تاریخ خجسته اقدام رفته است، پرداختی به حالت پرملالت این قوم لجوج، به روی روز نیفتاده است.» (۴)
سلطان مطلق العنان خود به افکار و اعمال غیر انسانی، اسلامی و جابرانه حکمرانان هزاره جات در ظاهر اعتراف کرده؛ ولی عملآ این چنین مأمورین جنایت کار و خودکامه را در هزاره جات تنبه نکرد تا برای دیگران عبرت انگیز واقع می گردید و بازهم دست آنان را در نسل کشی و جنایات سازمان یافته و هدفمند در مورد هزارگان کوتاه نکردند.

تصرف مناطق ذیل هزارستان توسط قبایل افغان:
ایشک دوست محمد که به نام سرپرست امور مهاجرین معرفی بود، در قدم نخست با سلیقه و ماهیئت شؤنیستی و ضد اسلامی خویش، اراضی مردم هزاره را برای پشتون های هردو طرف خط دیورند عطا کرد و در سایر جنایت و ظلم خویش بالای هزاره ها هم نظیر نداشت. با هر پیمانه ای که شکایات عینی و اعتراضات مستند از جنایات ضد بشری و ضد اسلامی دوست محمد برای شاه فرعون صفت و سایر جبارانش رسیدند، بازهم دوست محمد نه از کارش برکنار گردید و نه مورد مجازات قرار گرفت.
«وهم در خلال احوالی که رقم شد، شیر محمد خان، نبیرۀ صالح محمد خان اچکزایی، از موطنین نواح قندهار و تبعۀ این دولت، که برادرش در سلک سواران نظام خاصۀ اول شاهی منسلک خدمت بود، و برادرش دیگرش نیز در کابل روز به سر می برد، خود را از لطف و مرحمت ایشک آقاسی دوست محمد خان، که اکثر ملک افغان داخل مملکت را در هزاره جات، مزرع و مرتع داده و می داد، نام مهاجر برخود نهاده، زمین و جیره و تقاوی برطبق دیگر مهاجرین از دولت برده و بدان قناعت نکرده، به ذریعۀ عریضه از حضور والا استدعای تعیین تنخواه کرد. و حضرت والا حکمران و دفتری قندهار را امر تحقیق و تفتیش کرده چون مکشوف گشت که از رعایای نواع قندهار است، در روز هجدهم مذکور ربیع الاول، فرمان شد که:« ملک و تقاوی و جیره را از او بازستانند و سعی کنند که کسی که مهاجر و از خارج مملکت نباشد، زمین و تقاوی و جیره به و ندهند.» و با صدور این حکم، اکثر مردم کوچی و وطنی طوایف و قبایل مختلف افغان، حتی خود ایشک آقاسی دوست محمدخان، محال حجرستان و زرتک و قلندر و پل جنگلی و الوم لالا و گزک و تنهاجوب و آب قول و ارزگان و تمام ملک دای چوپان و تیرین و دهرارود و غیره مواضع را متصرف آمده، هزارگان از راه فرار، در خاج مملکت رفتند.» (۵)
همین که اراضی این مردم بلاکشیده و اسیر هزاره یا توسط دولتمداران و به خصوص ذریعۀ دوست محمد برای افغانان داده می شدند. و یا اینکه افغانان داخلی و خارجی، ملک و دارایی مردم هزاره را با حمایت دولت افغان تبار به زور متصرف می شدند، در هر دو صورت، افغانان که زمین های هزارگان را به طور رایگان به دست آورده بودند، از این ملکیت باد آورده حتا با خون خویش دفاع می کردند. در همین رابطه بود که هر گونه ظلم و جنایت را در حق هزارگان به عمل آوردند تا اینکه جمعیت های بزرگی از هزارگان فرار خارج و یا به قتل رسیدند.
فروش زنان و دختران هزاره در خاک روس:
از بس که خرید و فروش اسیران و بردگان مردم هزاره مغایر اوامر و نواهی الهی در داخل افغانستان معمول گردید، یکی از منابع مهم عاید اقتصادی به حساب می آمد. در همین رابطه، افراد عامه غیر هزاره، حتا دختران و زنان شوهردار هزاره های بی دفاع را با اجبار متصرف شده و به خارج به فروش می رساندند.
شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره، این بیهقی ثانی در جلد چهارم سراج التواریخ در مورد فروش زنان و دختران هزاره در خاک روس چنین می نگارد:
« و از سوی دیگر در خلال واقعات مسطوره، با وجود انتشار اشتهار منع و قدغن، فروش دختران و زنان هزاره در خاک روس و تأکیدات حکمران هرات که از پیش رقم شد، حیدر و محمد نامان جمشیدی، از متوطنین علاقۀ کشک، پنج نفر از دختران هزاره را به نام کنیزی و اندک بها به دست آورده، و از راه غیر معروف در پنجده برده هر یکی را به هزار روپیه فروخته، شادان و خندان باز گشتند. و حاکم پنجده، نامه به حکمران هرات فرستاده نگار داد و هم محمود خان سرهنگ را انباه و آگاه [کرد] که مردم افغانستان و تبعۀ دولت افغانستان را از این امر شنیع مانع شود که در خاک مملکت روس، آدم فروشی نکنند.» (۶)
سوگمندانه که مردم هزاره بنا بر عوامل مختلف در عمق نسل کشی، جنایات ضد بشری و نابودی قرار گرفتند که از هر سمت و سو، مورد ضربه و تباهی قرار گرفتند. جنایت حیدر و محمد از هزارگان جمشیدی در مورد هزاره های اسیر و بی دفاع جای تعجب را هم ندارد.
سرقت اموال مردم بلوچ توسط مهاجرین اچکزایی افغان تبار:
دزدی، زورگویی، قاچاقبری و سایر جنایت در مناسبات روزمره و فرهنگ قبیلوی در سراسر کشور و به خصوص در سنن ناپسند قبایل افغان و یا پشتون تبار چنان مسلط بود که از یک طرف، باعث بدنامی دین مبین اسلام گردید. و از طرف دیگر، اقوام و قبایل افغانستان را از ایجاد همبستگی مذهبی و وحدت ملی در جهت رسیدن به نظام عادلانه و مردم سالارانه کاملآ محروم کردند.
در زیرعنوان:«شرارت و سرقت مهاجرین اچکزایی» به روایت سراج التواریج این گونه نگاشته شده است:
«و هم در خلال این حال، عده ای از قوم اچکزایی، فرع بادین زایی، که املاک و اراضی مردم هزاره را تصاحب نموده در تصرف داشتند، از راه سرقت و غارت، در موضع شورآبک رفته، شصت نفر اشتر از مال مردم بلوچ متمکن و متوطن آنجا به سرقت برداشته با خود در هزاره جات آوردند. …
وحضرت والا فرمان کرد که:« دزدان اچکزایی دروغ می گویند اگر راست باشد، که بلوچان ایشان را قبل از هجرت شان غارت و تاراج کرده باشند، مردم هزاره که چیزی و پشیزی از مهاجرین را به نوعی از انواع متصرف نشده و مرتکب هیچ امر خلافی نسبت به ایشان گردیده اند، چرا مال و منال و دختران و پسران آنها را به علاوۀ ملک و زمین شان که متصرف شده به تغلب، غارت و تاراج می کند؟ چون شریر و جاهل و لجوج اند،…» (۷)
توطیئه، کذابیت و دو رویی هم در فرهنگ قبیلوی و مناسبات اجتماعی روزمره آن عام بوده که از جمله دروغ گویی دزدان اچکزایی را به اثبات رساند که شوربختانه تا هنوز هم این صفات زشت در رگ رگ افراد قبیلوی کشور ما، گاه و بی گاه ملاحظه می گردد که فاجعه آفرین نیز می باشد.
جنایت ضد بشری جنرال میر عطاخان در مورد زنان جدیدالاسلام کافرستان:
جنرال میر عطاخان یکی از جلاد ترین نظامیان دولت فرعون صفت وقت بود که بالاترین جنایت ضد بشری و ضد اسلامی را در حق مردم جدیدالاسلام کافرستان، هزارستان و سایر اقوام بی دفاع کشور انجام داد.
اینک در تحت عنوان: « ذکر افعال مذمومۀ جنرال میر عطاخان» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است که یک گوشه ای از جنایت ضد بشری وی را به اثبات می رساند:
«و مقارن این حال، جنرال بهاء الدین خان، به فرمان والا پنج نفر از دختران جدیدالاسلام کافرستان را، که از جمله یک نفر ثیبه و یک نفر شوهردار و سه نفر شوهر دار غیر مدخولۀ شوهران خود و نامزد بودند، و ایشان را جنرال میرعطاخان که در این باب ولوع زیاد و از حلال و حرام صرفه نمی گذاشت، کرهآ متصرف شده و چنانچه گذشت، از فرمان و عتاب والا ایشان را به محارم شان سپرده بود، با شوهران و پدران شان زاد و راحلۀ راه داده، در روز دوازدهم ربیع الاخر، گسیل کابل نمود. و جنرال مرعطاخان از این افعال قبیحه خود که در هزاره جات و کافرستان از قوه به فعل آورده مباشر شده بود، چنانچه محبوس و مغلول و دارایی اش، ضبط دولت شد.» (۸)
آیا جنایت این جنرال فرعون خصال عبدالرحمن خانی، در مورد مردم مظلوم جدیدالاسلام کافرستان آگاهانه و هدفمند نبود؟

تجاوز جنسی به دامن کنیز مظلوم هزاره:
جلادیت فاشیستان قبیلوی حاکم در محور قدرت سیاسی افغانستان، چنان به اوج خود رسیده بود که هر فرد غیر هزاره بنا بر داشتن باورهای فرهنگ ناپسند سنتی و عدم آگاهی دینی خویش، از هر کوه و برزن به جنایت علیه مردم بی دفاع و اسیر هزاره دست می برد و کام دل زمامداران غدار و فرعونیان وقت را برآورده می ساخت.
این هم شما و این هم بیان مستند تاریخی، در مورد یکی از تجاوزات جنسی که در حق کنیز اسیر و بی دفاع هزاره صورت گرفته است:
«وهم در خلال وقایع مسطوره، تیمور نام تاجر قندهاری، به اتفاق حسین نام، پیادۀ کوتوال شوهر خواهر زن، نیمروزی در خانۀ صادق محمد نام، دلال قندهاری که خودش حاضر نبود داخل شده، مسمات نیک مرغ هزاره، کنیز مدخولۀ او را دست و پا و دهن بربسته در جوال انداخته، با یک صندوقچه زیور زنانه وغیره اسباب خانه برداشته از شهر در خیل ملا علم آخند برده، محبوس نگاه داشتند؛ و در حالت حبس تیمور با او مخالطت کرده، پس از چندی از راه کوهستان هزاره، پشت به قندهار داده و سه ماه در راه با او به سر برده، و منزل به منزل کام دل حاصل کرده، در شهر میمنه اش رسانید. و در آنجا نیز محبوس داشته، هر گاهی که می خواست با او مجاممعت و مباشرت می کرد تا که تیمور زن دزد، از راه تجارت، در بخارا تشریف برده؛ و آن عاجزه در غیاب او فرصت یافته از خانه بیرون شتافت، و ماجرا نزد آخندزاد عبدالرحیم خان، حاکم میمنه بازداشته.» (۹)
آیا این یک جنایت ضد اسلامی و ضد انسانی نبود که در حق یک اسیر بی دفاع و محکوم هزاره انجاد داد؟

اعتراف پادشاه به جنایت و تجاوز ملایان دربار در دامن زنان مظلوم جدیدالاسلام کافرستان:
پادشاه وقت در ظاهر، ناگزیرآ از اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی ملایان درباری خویش پرده برداشت و آنان را چنین مخاطب قرار دارد؛ ولی در عمل آن ها را مجازات نکرد تا برای دیگران عبرت می شد:
«و حضرت والا د روز بیست و هفتم ربیع الاخر، در پاسخ ایشان ارقام فرمود که: « با آن که گرفتن زنان و دختران جدید الاسلامان از طرف دولت قدغن و ممنوع بود، شما زنان و دختران آنان را برخلاف امر خدا و هدایت و ارشاد پادشاه متصرف شدید و به عوض تعلیم امور دینیه، به قبایح افعال شهویه اقدام کردید. آفرین به ملایی و دینداری شما! گناه و خطا از این زیاده تر چه باشد که شما در عالم عالم و فاضل بودن چنین کار کنید پس حالت عامۀ آن مردم چه خواهد بود و به کدام فسق و فجور روز به سر خواهند برد؟» (۱۰)
اگر واقعآ زمامداران وقت بر سر عقل آمده و انسان شده بودند و به دین داری آگاهانه متوصل می شدند؛ در آن صورت، باید هر ظالم و جنایت کار دولتی و غیر دولتی را به اشد مجازات محکوم می کردند تا برای ابد، عبرت می شد.
جنایت ضد بشری ملک دولت محمد هزارۀ تیموری بالای مردم بی دفاع هزاره:
مردم شکسته خورده هزاره از مقاومت عادلانه خویش علیه دولتمداران جبار، چنان گرفتار مصائب، بی سرنوشتی، نسل کشی و جنایات عدیده ای دیگر قرار گرفتند که قبل از آن وجود نداشت. مرحوم علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره بارها تکرار کرده که حتا غیرهزارگان نیز به جان، مال و دارایی هزارگان اسیر و بی دفاع به صورت بی رحمانه تجاوز کردند؛ اما در موارد هم شاهد جنایت فرد هزاره بالای مردم اسیر و تسلیم شدۀ هزاره به دولت نیز بودیم. در تاریخ گذشته، یک تعداد اربابان هزاره که در خدمت دربار خون خوار عبدالرحمن خانی بودند که با نحوی از انحاء در جنایت علیه مقاومت عادلانه مردم هزارستان سهیم بودند.
وقت یک تعداد از خوانین هزاره یا از ناگزیری، یا به خاطر منافع طبقاتی و اربابی خویش و یا هم به سبب رقابت زیانبار با سایر اربابان هزارستان، طرف دار امیرعبدالرحمن جلاد و پسرش امیرحبیب الله زنباره بودند؛ خدمت را به دولتمدارن خون آشام وقت و خیانت را به مردم عامه هزارستان به اثبات رساندند. پس، ملک دولت محمد هزارۀ تیموری هم یکی از آن خائنین بود که به مردم اسیر و بی دفاع هزاره جنایت ضد بشری را مرتک شد که در ذیل باهم می خوانیم:
«و هم در این هنگام، ملک دولت سرچشمه ای، از قوم هزارۀ تیموری، که مأمور ضبط کردم املاک و اراضی و مال و متاع میران و میرزادگان و بزرگان هزاره و در قید ضبط آوردن مرغزارهای هزاره جات شده و از تعصب مخالفت مذهب، جور و ستم زیاد نسبت به مردم هزاره از قوه به فعل آورده،…» (۱۱)
اگر سایرین بنا بر عصبیت ها و تبعیضات مذهبی، قبیلوی، قومی، نژادی، زبانی، سمتی وغیره؛ بالای مردم شکسته خورده و اسیر هزارستان ظلم کردند، زنان شوهردار هزاره را متصرف شدند، فرزندان هزاره را به اسارت گرفته به فروش رساندند؛ ولی برخی از خوانین مستبد، جاهل و فرصت طالب هزارستان نیز در خدمت دشمنان دین، انسانیت و مردم کشور قرار گرفتند و مردم هزاره را به خاطر تحقق اهداف شوم نظام خودکامه عبدالرحمن و منافع طبقاتی خویش نیز قربانی کردند که صفحات خونین تاریخ گذشته ما بدان شاهد می دهند.
فراموش نباید نمود که از جمله از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۳ میلادی برخی از شخصیت های هزاره در چارچوب مشارکت ملی در حاکمیت سیاسی کشور افغانستان شامل شدند که من جمله یک عده قسمآ بعضی از کارها را برای مردم محروم هزاره نمودند که خداوند متعال این ها را اجر بدهد؛ اما یک تعداد دیگری از این شخصیت های هزاره که در جوار دولت قرار داشتند، از یک طرف نه تنها در خدمت غیر قانونی دیگران بودند؛ بلکه با زیرپا کردن حقوق هزارگان، کرسی های خویش را نیز حفظ کردند که در برابر خدا، وطن، مردم و قانون نیز محکوم می باشند؛ زیرا مردم هزاره از چنین رهبران، وزیران و حاکمان هزاره نهایت گریزان گردیده اند.
برعکس، خیلی از شخصیت های اقوام پشتون و تاجیک نه تنها از مجاری قانونی برای مردم خویش استفاده کردند؛ بلکه به صورت غیر قانونی نیز از قدرت استفاده شخصی، خانوادگی، سمتی، قومی، مذهبی، حزبی، اقتصادی، سیاسی وغیره را نیز بردند و حتا اراضی دولتی و خصوصی را هم غصب و تصرف کردند. یعنی، این چنین شخصیت ها که قدرت سیاسی کشور را مطلقآ در انحصار خویش قرار داده، من جمله عاملین عمده فساد اداری و قانون گریزی در طی این ۱۲ سال آخر افغانستان می باشند.
نظر منتقدین در مورد این شخصیت های هزاره این بوده که در خدمت قانونی مردم مستحق و مناطق محروم خویش می بودند تا در آینده تاریخ در مورد شان، داوری مثبت و ماندگار می کردند.

دادن ناحق زمین های هزاره برای ۲۵ خانوار افغان هندوستان:

زمامداران نژادپرست و طبقات حاکمه آن، بارها به طور عریان فرامین متعددی را صادر کردند که زمین های حاصل خیز مردم هزاره را برای پشتون ها و یا افغانان آن سوی خط دیورند که برخی از آنان تحت نام کوچی ها، مهاجرین و ناقلین در افغانستان به قاچاقبری مصروف بودند، بدهند که این چنین فرامین از سوی ایشک دوست محمد به منصۀ اجراء قرار گرفت.
«و مقارن این حال، شیر محمد خان و غلس خان نامان افغان، متوطنان بلوچستان، با پنج نفر منسوبان خود، هجرت اختیار کرده وارد قندهار شدند و از آنجا در کابل آمده با سمندرخان قوم شمالانی بلوچ، که با بیست و پنج خانوار هجرت کرده بود، مأمور اقامت قندهار شده، در روز چهارم مذکور جمادی الاولی [حاکم] آنجا را فرمان رفت که زمین و جیره و تقاوی، برطبق دیگر مهاجرین به ایشان بدهد؛ و هم از کابل تا قندهار زاد و توشۀ راه از دولت عطا گشت.
و هم زاد و هم حواله و بهلول و مجنون و طوطی و عزیز نامان، از سپاهیان نظام انگلیس و قوم حمیدزایی، فرع اچکزایی، که در علاقۀ ژوب کاکرستان اقامت خدمت آن دولت داشتند؛ و با اسلحۀ خود گریخته به دارالسطنه کابل آمده، محبوس کوتوالی شده بودند، تفویض برادران و نزدیکان خود، که ملک گیزاب مردم هزاره را در تصرف مالکانۀ خود داشتند گردیده، دوست محمد خان، سرپرست مهاجرین را فرمان شد که به آنها زمین و جیره و تقاوی بدهد.» (۱۲)
آیا این چنین جنایت ضد بشری از صفحات تاریخ زدوده خواهد شد؟ آیا این گونه افشا کردن جنایات تاریخی، باورهای مدنی را در اذهان جوانان و آیندگان تقویت نخواهد نمود؟
جنایت رحم الدین دزد چاریکاری:
خیلی از کسانی که وجوهات مشترک قومی، مذهبی، نژادی، زبانی، سیاسی، خویشاوندی وغیره را با هر دولت بر سر اقتدار مرکزی افغانستان داشتند، با نحوی از انحاء با دولتمداران همکار، همگام و هم دسترخوان بودند. در همین رابطه، برخی از افراد غیر هزاره در تاراج، ستم و اسارت زنان و فرزندان مردم هزارستان نیز بی بهره نبودند که یکی از آن جمله، همین رحم الدین دزد چاریکاری بود.
در تحت عنوان: «ذکر شرارت رحم الدین دزد چاریکاری» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است:
«وهم در خلال این حال، رحم الدین دزد، ساکن قلعۀ گلی، از توابع چاریکار، دست به ایذا و آزار مردم کشود، سرقت و غارت مال و منال حاضرین و مسافرین اختیار کرد،…» (۱۳)
گرچه، دزدان در جامعه خیلی منزوی و بد نام بودند؛ ولی از اینکه نابودی هزاره ها در دستور حکام دولت و تبارش قرار داشت، از این جهت، حتا دزدان نیز از جنایت خویش در حق مردم بی دفاع و محروم هزاره دریغ نمی کردند.
تاراج مزارع هزاره های دایزنگی و دایکندی توسط رئیس قبیله اسحق زایی:
دولتمداران با حامیان قبیلوی، قومی و افواج سایر اقوام چنان روزگار سیاه را بالای مردم هزارستان آورده بود که در تاریخ کشور نظیر نداشت. کشتن، بردگی، اسارت، غصب دارایی، به کام آتش انداختن مردم شکست خورده و تسلیم شده ای هزاره ها، به دست همگان به کلی عام شده بود. از این رو، رؤسای قبایل و اقوام کشور با استفاده از نفوذ اجتماعی، مادی و سیاسی خویش از هیچ گونه جنایت ضد بشری در حق مردم بی دفاع هزارستان بعد از جنگ، دریغ نکردند.
از اینکه قدرت مطلق العنان و جبار سیاسی دولت در انحصار جزمگرای اربابان پشتون تبار قرار داشت، به همین سبب نه تنها سردمداران افغان هر گونه بی دادگری را در مورد هزاره ها به مورد اجراء قرار دادند؛ بل افراد عادی پشتون تبار نیز بنا بر عدم آگاهی دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خویش با پشتوانه حاکمیت قومی خود، هرچه ظلمی را خواستند در مورد هزاره های اسیر انجام دادند.
«در تضاعیف واقعاتی که رقم شد، سیف آخندزاده رئیس قبایل بادیۀ نشین و ییلاق گزین قوم اسحق زایی پشت رودی، که مزارع و مراتع هزارۀ دایزنگی و دایکندی را تلف و علف دواب و مواشی خود ضایع کرده و در پاسخ بازپرس عبدالوهاب خان حاکم هزارگان مذکوره و قاضی و مفتی محکمۀ شرعیه آنجا، از دهن تفنگ جواب گفته و مال و متاع ضعفای هزاره را غارت و تاراج نموده و چهارده فرد گاو را به یغما برده و از ادای باج چراگاه دولتی که جبال و مراتع بعیده و مرغزارها بودند، سرباز زده …» (۱۴)
اگر این رئیس قبیله و سایر غاصبین پابند دین مبین اسلام می بودند؛ چگونه امکان داشت که اراضی مردم هزاره را به ناحق متصرف می شدند؟

ظلم مهاجرین افغان بالای مردم هزاره:
هژمونی خواهی دولتمداران غدار و اربابان قبایلی افغان از یک طرف سیاه روزی، بی سرنوشتی، نسل کشی، غصب دارایی وغیره را بر مردم هزارستان تحمیل نمودند. از طرف دیگر، رقابت جاهلانه اربابان و طبقات ستمگر هزاره بین هم دیگر، مضاف بر آن شد که هزارستان شکست خورد و روزگاری نکتبار بالای مردم هزاره مستولی گشت. در همین رابطه بود که افغانان از اثر جهل قبیلوی و عدم آگاهی دینی خویش از هر سمت و سو بالای جان و مال مردم هزاره هجوم آوردند و تا توانستند زمین های هزاره را غصب کردند و آن ها را از مناطق بومی و اجدادی شان فرار دادند.
تحت عنوان:« جور و ستم مهاجرین افغان به مردم هزاره» در سراج التواریخ این چنین شرح گردیده است:
«و از دیگر سوی، در خلال احوالی که مرقوم شده آمد، گروه مهاجر قوم اچکزایی که در یک کنار نهر هیرمند، جاو ماوی گرفته اراضی و عقار و مزارع و مراتع واقع علاقۀ گیزاب هزاره را متصرف شده بودند، نقض عهد و توبه نامه که از تنبیه و تهدید حضورت والا چنانچه گذشت، ارسال حضرت والا داشتند، کرده، به تحریک ایشک آقاسی دوست محمد خان، دست غارت به مال و منال مردم هزاره گشوده، معابر و مسالک را مقابر و مهالک گردانیدند، و راه عبور و مرور و از جایی به جایی شدن را به روی آن قوم فرومایه که همسایه و در حمایۀ افغان به شمار بودند مسدود نموده، در جور جفا بکشودند و بدان اکتفا ننموده، چون به استظهار ایشک آقاسی دوست محمد خان و تحریکات او، جری و جسور شده بودند،…» (۱۵)
قبیله اچکزایی از جمله قبایل افغان تبار بوده که یا به دعوت دولتمداران و یا به رضایت خویش، زمین های مردم هزاره را ناحق متصرف شدند. مزید برآن، طوایف مختلف اچکزایی به صورت گسترده اراضی مردم ارزگان را تصرف نمودند که تا کنون در اشغال غیر مشروع آنان می باشد. آیا عبادت این چنین افغانان که زمین های هزارگان را به ناحق متصرف شده اند؛ در پیشگاه خداوند باطل نمی باشد؟

خیانت سلطان علی خان هزارۀ جاغوری در جوار پادشاه گل علیه مردم بی دفاع هزاره:
سردار شیرعلی خان جاغوری و همراهان شان در ریکاب عبدالرحمن و دولتش قرار داشتند. او با پسران اش در جهت سرکوبی مردم هزارستان و به خصوص در شکست مردم ارزگان در خدمت تحقق اهداف شوم دولت قرار داشتند که حتا کهنسالان کنونی هزاره از آن ها خاطرات تلخی را به حافظه دارند.
این هم شما خوانندگان گرانقدر و این هم شرح شادروان علامه ملا فیض محمد هزاره در مورد جنایت کاران و خائنین ملی در مورد مردم بی دفاع هزارستان قرار ذیل می باشد:
«و هم در این ایام، پادشاه گل نام، نایب فراش باشی، که مأمور سیاهه کردن و به دست آوردن و در کابل فرستادن اشرار و میران و میرزادگان و سیدان و کربلائیان و زواران عموم طوایف هزاره چنانچه گذشت شده، و جور و ستم زیاد، از قوه به فعل آورده، بی گناه و عاصی و مفسد و مصلح را هم رشوت گرفته و هم محبوس، گسیل کابل کرده، پس از ادای این خدمت و مراجعت به منصب فراش ممتاز، و سرافراز آمده بود، از غدر و خیانتی که در هزاره جات ورزیده و مبالغی نقد و جنس از بزرگ زادگان و گناهکاران و بیگناهان و سیدان و کربلائیان و زواران هزاره گرفته بود، به منصۀ ظهور پیوسته، محبوس و مال و منالش تمام، ضبط گشت. و از حبس او میرزا محمد حسین خان کوتوال، سلطان علی خان پسر سردار شیرعلی خان هزارۀ جاغوری را نیز قید و زجر و توبیخ و عذاب و عقاب نموده، استنطاق فرمود که مال و منال مردم هزاره را که پادشاه گل خان گرفته است سیاه بدهد.» (۱۶)
در عصر خونین عبدالرحمن خانی؛ برخی از خوانین خائین، بی ایمان، مستبد و استثمارگر هزاره در ریکاب و در راستای تحقق اهداف غیر انسانی و غیر اسلامی دولتمداران خون آشام عبدالرحمن و سایر همکارانش بودند.
از این رو، شاهد جنایت خوانین مستبد هزاره بالای طبقات محکوم و مردم بی دفاع هزارستان نیز بودیم که از دیدگاه تاریخ هرگز پوشیده نیست. برای اینکه، منافع طبقاتی آنان با منافع دولتمداران جلاد وقت نیز گره خورده بود و مصالح عامه مردم، قربانی منافع طبقاتی استبدادیان زمان گردید که در هر جامعه طبقاتی و به خصوص در جامعه قبیلوی و قومی افغانستان، حتا تا حال چنین خیانت و جنایت به کلی معمول می باشند.

قاچاق طلا، نقره، اسلحه وغیره توسط کوچیان افغان به خارج:
کوچی های افغان و غیر افغان با هرگونه قاچاق اموال دست داشتند و از این رهگذر، خسارات فراوان مادی و حتا سیاسی را به مردم و کشور افغانستان وارد آورند. در این میان، کوچی های افغان با حمایت و پشتوانه دولت قومی خویش با جرأت تمام دست به چنین عمل ناشایسته و ضد ملی می بردند. و گاهی هم، مرزبانان کشور از روی ریا و سیاست به افشای حمل چاقاق اندک افغانان می پرداختند که مشت نمونه خروار بود.
اینک تحت عنوان: «شرح قاچاقی نمودن افغان کوچی» در معتبر ترین تاریج کشور چنین ثبت گردیده که شاه وقت بدان نیز صحه گذاشته و امضاء هم کرده است:
«و هم در این ایام، محمد سعید خان مقیم لعل، پنجاه دانه طلا از کیسه ای که یکی از مردم کوچی افغان، آن کیسۀ طلا را تعویذآسا بر گردن اشتر خود آویخته می خواست از بندر دکه عبور داده در پشاور ببرد برآورد، و چون از جانب دولت طلا و نقره مسکوک وغیر مسکوک در خارج مملکت بردن قدغن بود، ضبط کرد و این امر جزیی به واسطۀ آن ضبط و ثبت تاریخ آمد، که ضباط و عمال و حفاظ بنادر و معابر از کردار دساست اطوار مردم افغان کوچی، آگاه و هوشیار باشند، که مبالغ نقدینه را به این گونه حیل در خارج می برند حتی در جهاز جمازه های خود در آورده، از معبر و بندر می گذارنند و در میان بارهای اجناس گندم و بادام و پسته و آرد و خیک روغن وغیره مخفی می دارند و هم چنین تفنگ و فشنگ و الات حربیه را به مثابۀ مرده، تابوتی ساخته و پرداخته و لحافی به روی آن کشیده از بندر عبور می دهند؛ و حارس بندر آن را نعش مرده دانسته هیچ نمی گوید و هم مال التجارۀ خوده را به قاچاقی، بدون دادن خراج، از طرق و معابر غیر معروفه در خارج و داخل می برند و می آورند و زیان و خسارت زیاد به دولت و ملت می رسانند.» (۱۷)
این چنین کوچیان افغان نه تنها زیورات قیمتی، اسلحه، تولیدات، انسان ها وغیره را به خارج کشور به قاچاق می بردند؛ بلکه آثار تاریخی این حیطه باستانی را نیز به صورت مخفیانه به خارج قاچاق می کردند که تاریخ به آن شهادت می دهد. افزون برآن، قاچاقبران افغان، عامل نفوذ کشورهای خارجی به ویژه باعث نفوذ استعمارگران انگلیس نیز بودند. پس، قاچاقبران با هرگونه جنایت و خیانت دست داشتند که میراث شوم آنان حتا مثل آفتاب تا حال در افغانستان نیز روشن می باشند.

قاچاقبری قبیله های اچکزایی، نورزایی و دیگر قبایل افغان:

اموال قاچاقی که توسط خیلی از افراد قبایلی افغان به خارج برده می شدند، نه تنها خسارات جبران ناپذیر اقتصادی را به عاید ملی کشور وارد آوردند؛ بلکه باعث قیمتی اموال ضروری روزمرۀ عامه نیز شدند که قبل از همه اهالی بی بضاعت نهایت به مضیقه ای زندگانی مبتلا گردیدند.
زیر عنوان: «خسارت و زیان عایدات قندهار» در این منبع تاریخ مستند، چنین درج گردیده است:
«و از دیگر سوی، در تضاعیف واقعات مسطوره، بازرگانان و مکاریان قوم اچکزایی و نورزایی وغیره قبایل تحت حکومت قندهار، اکثر مال التجاره از قبیل پشم و بادام و روغن و حبوبات و فواکه خشک و تر، به قاچاقی از طرق غیر معروفه در شالکوت و سند برده همی فروختند و مبالغ زیادی در وجوه سایر و گمرک مرکز و بنادر قندهار خسارت وارد آورده، از قلت عایدات آن ولایت که به غایت رو در تنزل نهاد،…» (۱۸)
آیا هویت خائنین ملی و جنایت کاران از جمله با اعمال چاقاقبری مشخص نمی گردد؟ آیا چاقاقبری کنونی در کشور، ناشی از میراث های شوم چاقاقبری های گذشته در این کشور قبیلوی افغانستان نمی گردد؟
زمین های هزاره؛ خلاف شریعت اسلام به افغانان داده شد:
دولتمداران فرعون خصال افغانستان به صورت تعمدی و هدفمند، اشخاص قصی القلب را در امور هزاره جات مقرر و مؤظف می نمودند تا به تحقق سیاست های منحوس و برنامه غرض آلود دولت نایل گردیدند که یکی از این جلادان دون صفت هم، دوست محمد خان بود. مردم و حتا برخی از حکام دولتی در هزاره جات از جنایت دوست محمد در قسمت مردم هزاره شکایات مستندی را به دربار شاهی فرستادند؛ ولی پادشاه خون خوار حاضر نشد که دوست محمد را از امور هزاره جات عزل و اورا شدیدآ مجازات نماید.
بازهم مغایر دین مبین اسلام و ضد ارزش های انسانی؛ زمین های مردم هزاره توسط دوست محمد به ناحق به افغانان داده شده که شمه ای آن در ذیل مطالعه می گردد:
«برخلاف مردم هزاره مزارع و مراتع و مساکن و مواطن شان به خلاف شریعت اسلامی، به افغان داده شده، خود ایشان به اکراه و اجبار تبعید و مخرج من الدار گردیده فرار هر دیار شدند. و اگر چنانچه مکنون خاطر مهر مظاهرت حضرت والا بود و همواره اشتهار نشر می فرمود که مردم هزاره را نگذارید که رهسپار ممالک خارجه شوند، چرا یک نفر، ایشک آقاسی دوست محمد خان را از سرپرستی مردم مهاجر افغان تبدیل نفرمود که این امر هیچ به روی روز نمی افتاد؟ چنانچه تا حال که ماه جمادی الاخری سنۀ ۱۳۴۳ هجریست آن جانب حکمران گروه مهاجرین افغانانی که به توسط او املاک مردم هزاره را تملک و تصاحب کرده اند هست، و هنوز در صدد بیرون کردن بقیۀ مردم هزاره از این مملکت می باشد.» (۱۹)
کسانی که خود را مسلمان می دانستند، چگونه بر اساس نژادپرستی، زمین های مردم بی دفاع و مظلوم هزاره را برای قبایل افغان تبار خویش دادند و موجب فرار و نابودی هزارگان را در داخل مساعد نمودند؟ وقت که قوم نجیب پشتون اهل قبله محمدی بودند و هستند، با کدام منطق و عقل برخی از آنان با تحریک دولتمداران غدار وقت، اراضی مردم هزاره اهل قبله محمدی را به ناحق متصرف شدند و حتا فرزندان شان تا هنوز هم از تصرف علف چرها و اشغال اراضی مردم هزاره دریغ نمی کنند؟
قاچاق رفتن افغانان غلزایی به خارج:
از بس که عمل قاچاق به خارج از حد گذشت، حتا حاکمان دولت فریاد برآورد و شکایات خویش را به مقامات دولت رساندند.
اینک تحت نام:« به قاچاقی و بدون پاسپرد رفتن افغانان غلزایی در خارج» در جلد چهارم سراج التواریخ چنین درج گردیده که بیانگر از خیانت و جنایت دیگری این چنین اشخاص را به اثبات رسانید:
« و هم در این ایام از عریضۀ محمد رضا خان، حاکم قلات توخی، حالی رای والا شد که:« بعضی از افغانان توابع و انوح قلات وغیره، بدون پاسپرد و به قاچاقی در شالکوت و دیره جات و هند و پشاور رفته و می آیند؛ و در باب محصول سررشته و دستورالعمل از طرف دولت در دست نیست که با آنان چگونه معامله به روی کار آورده شود؟ چنانچه مردم نواح قلات یکصدو هشتاد نفر رفته و در خانه های خود باز آمده اند؟» ( ۲۰)
پس، خیانت افراد قبایلی از هر طرف جریان داشت؛ بازهم اقتدارگرایان شؤنیست حکومتی، این چنین مسایل را به خوبی می دانستند؛ ولی تعمدآ از موضوع اغماض می کردند.
قاچاق؛ عادت ذاتی افغانان:
خوانین و طبقات حاکمه افغان تبار و به خصوص که در سرحدات به سر می برنند، بدون قاچاق تعریف شده نمی توانند؛ زیرا آنان در همین رابطه قاچاق تولد یافته، بدان زندگی کرده و در بستر آن دفن گورستان می گردند. از همین جاست که هم ضرر را به مردم رسانیده و هم چنان «فرهنگ قاچاق» را به بازماندگان و نسل آینده به میراث گذاشتند. از این جهت است که با نبشته شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره، پی برده می شود که قاچاق به عنوان عادت و صفت ذاتی چنین افغانان مبدل شده بود که در مورد قاچاقبران سایر اقوام کشور نیز محقق بوده و حتا حال نیز می باشد.
تحت عنوان: «قاچاقی نمودن افغانان قندهار» در این منبع چنین آمده است:
« و از دیگر سوی[در خلال] وقاعی مسطور، مردم اچکزایی و نورزایی وغیره طوایف و قبایل سکنۀ نواح قندهار، حمل و نقل مال تجار و از خود را، از راه قاچاقی که عادت ذاتی ایشانست، در خارج مملکت بردن و به فروش رسانیدن آغاز کرده، از جمله عده ای از مردم اچکزایی یکهزار و یکصد و پنجاه بار اشتر، پشم و روغن و میوه وغیره اشیای تجارتی را به بدرقگی خودها و سرکردگی عزیز خان اسحق زایی و علی خان برادر محمد شاه خان بارکزایی و محمد اکبر خان باگلی، و محمد اکبرخان بدین زایی از تجار متوطنۀ قلعۀ بست، به راه درۀ اسپین، معروف به دهنۀ خشک، جانب خارج مملکت به طی مسافت و قطع مرحلت پرداختند…» (۲۱)
باید فراموش نکرد که از جمله قاچاق صرفآ مشخصه ای قوم افغان بوده و دیگر اقوام بدان سرو کاری نداشتند. این صفت زشت را یک فرد افغان و افراد سایر اقوام از بطن مادر با خود نیاورده و این ناشی از ساختار منحط بدوی و سیاست ها و عملکردهای ظالمانه حاکمان غیر دموکراتیک در گذشته های افغانستان بوده که بالاخیره هزاران اوصاف عقب نگهداشته و نادرست را تحویل تمام اقوام و قبایل مردم کشور ما نموده اند که حتا اکنون از این ناحیه به موانع فراوان در راستای ایجاد وحدت ملی، دولت سازی مدنی و ملت سازی نوین مواجه هستیم.
پس، حاکمیت های سنتی و میراثی افغان نه تنها باعث عقب مانی تمام اقوام کشور از کاروان ترقی و مدنیت عصری گردیده؛ بل قوم بی چاره و غیر سیاسی پشتون را در یک بافتار فرتوت و فرهنگ منحط قبیلوی نیز نگهداشته اند و از پشتوانه قومی آنان به تداوم حیات استبداد انحصاری خویش علیه منافع همه اقوام کشور حتا تا کنون ادامه می دهند.
پرسش این جاست که تا چه وقت همه اقوام ساکن کشور اعم از مسلمان و غیرمسلمان افغانستان؛ مورد استفاده های شخصی و سیاسی خوانین، استثمارگران و خائنین ملی خویش و به خصوص قوم شریف پشتون تبار از همه بیشتر مورد بهره برداری اربابان، فاشیستان و جلادان قومی خویش قرار گرفته و هنوز هم به شدت قرار می گیرند؟
تا وقتی که اقشار طبقات تهی دست و مردمان کلیه اقوام کشور با آگاهی کامل سیاسی و فرهنگی خویش نرسند و از منافع طبقاتی و مردم مظلوم خویش در برابر همه طبقات حاکمه ستمگر اقوام تاجیک، هزاره، پشتون، ازوبیک، پشه یی، تورکمند، بلوچ، ایماق، قزلباش، عرب، قزاق، بیات، قرغیز، نورستانی، براهوی، اهل هنود و سایرین؛ مبارزات بی امان را انجام ندهند و به قدرت سیاسی مردمی نایل نشوند، عدالت و دموکراسی در آینده کشور به میان نخواهند آمد.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه ۳۱ حمل ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۲۰ اپریل ۲۰۱۳ میلادی/ افغانستان
—————————————————————————————————-
منابع:
(۱)- شاعر: مسعود حداد/ منبع: سایت آریایی/ ۱۰ اگست ۲۰۱۲ میلادی
(۲) – ص ۱۲۰ «دین، فرهنگ، سیاست» / مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۳) ص – ۵۰۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۴) – ص ۵۰۶ و ۵۰۷ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۵) – ص ۵۱۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۶) – ص ۵۱۳ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل. (۷) – ص ۵۱۹ و ۵۲۰ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۸) – ص ۵۲۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۹) – ص ۵۳۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۰) – ص ۵۳۴ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۱) – ص ۵۳۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۲) – ص ۵۳۸ و ۵۳۹ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۳) – ص ۵۴۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۴) – ص ۵۵۰ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۵) – ص ۵۶۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۶) – ص ۵۷۰ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۷) – ص ۵۸۳ و ۵۸۴ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۸) – ص ۵۸۷«سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۹) – ص ۵۹۶ و ۵۹۷ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۲۰) – ص ۶۰۱ و ۶۰۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۲۱) – ص ۶۰۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.

In this article

Join the Conversation