افطاری تاریخ؛ با تلخ گفتاری های سید انور «سادات»

نویسنده: رزاق مامون
موضوع سید انورسادات نماینده مردم در ولسی جرگه، به عمد از سوی برخی افراد و حلقات درداخل حکومت به یک بحران تبدیل می شود. ما شاهد بودیم که مثلا مولوی تره خیل نماینده کوچی ها، وقتی احساساتی شد مسایل اهانت آمیز تری را بر زبان آورد ودیدیم که سارنوالی یخنش را نگرفت. این نوع گفتار ها به افکار عمومی مردم چندان تأثیری نا سالم ندارد. مردم ما درشرایط آزادی بیان و گسترش شبکه های رسانه ای به شنیدن این گفتار ها عادت کرده اند. نباید از یک جرقه کوچک یک آتش بزرگ برپا کرد.

در زمانش، کسی مولوی تره خیل یا اسماعیل یون را به سارنوالی معرفی نکرد که اولی، از خانه «ملت» اقدام به اهانت وصف شکنی ملی آشکار کرده بود و دومی، مانیفست کشتن و سوزاندن و نسل کشی قومی را اعلام کرده و حالا نیز یک شبکه تلویزیونی را به خرج دولت حاکم اداره می کند. هیچ کس به این آقایان مزاحمت نکرد. حالا یک نماینده بلند شده چیزهایی فی البداهه از زبانش برون رفته؛ شبکه های صف شکن فعال شده اند و نخستین گوشمالی را از «ممنوع الخروج شدن» شروع کرده اند.

انصاف هم چیز خوبی است. برخورد دوگانه و چند گانه، جامعه را بدتر از گذشته با بی اعتمادی آلوده می کند. دربرخورد با این نوع احساسات باید بسیار حساس، متساهل وخونسرد باشیم؛ چرا که کشور درمرحله ایخطرناک وباریک قرار دارد. هرآن ممکن است از واقعه ای بسیار جزئی یک خشم وخروش سراسری درست شود. بخشی از شبکۀ حاکم درمحکوم کردن سیدانورسادات، نقش بسیار مخربی بازی می کند. دولت مسئولیت دارد، بین احساسات و نیاز های مردم، توازن ایجاد کند. دولت باید از برخورد به شیوه های قدیم پرهیز کند. افغانستان خیلی تغییر کرده؛ نسل ها وروحیات عوض شده و هیچ چیز سرجای اصلی اش باقی نمانده است.

وقتی یک جریان خاص به هدایت حلقات صف شکن، عکس های لطیف پدرام و استاد عطامحمد نور را درکابل و جلال آباد بی حرمتی می کنند و می سوزانند؛ صاف وساده نشان می دهند که هدف شان نشانه گیری نه دو سه تن سیاسیون، بلکه ایجاد رعب وبی اعتمادی قومی به شیوۀ نادرخان سالاری است. درواقع اهانت قومی به بهانۀ اعتراض بالای «افراد» است. شعور اجتماعی نسبت به هیچ چیزی اشتباه نمی کند. به گذشته نروید؛ که درهمان گذشته دفن می شوید.

تاکید می کنم حلقاتی که احساسات مردم را به بازی می گیرند، از کلان کردن موضوع سیدانورسادات دست بگیرند؛ ورنه یاد تان باشد که این جویبار کوچک سوء تفاهم که حالا جاری شده درصورتی که نسبت به آن عقلانی برخورد نشود، جای خود را به یک دریای مذاب خواهد داد که آن دریا، به سوی تمام مناطق و آدرس ها یورش خواهد برد.

اقدامات واکنشی یک دسته از افراد عصبی وبیمار، به آیندۀ کشور صدمه می زند. دسته های متوهم کجا دانند که هموطنان گرسنه، دربه در، محتاج ومحروم ما در قندهار، بدخشان، پکتیا، نیمروز یا کابل وبلخ و بامیان به فرصت های کار، آموزش، نیاز دارند؛ چون همه زمینگیر واسیر فقر اند. همه دریک سطح زنده گی دارند و همه به دستگیری ویاری ضرورت دارند؛ نه تجهیز وتسلیح احساسات ومغزها.

سرنوشت میلیون ها انسان بی چیز وفروافتاده، هیچ نیازی به دسته جات معامله گر رسمی و غیر رسمی ندارد.

بیش ازین چرا ما خود را گول می زنیم؟ مگر همین حالا افغانستان عملاً به «شمال» و«جنوب» تجزیه نشده است؟ چرا درشکاف این زخم، بازهم به جای دارو، زهرکهنۀ افعی را می چکانید؟ حساب مردم ما درچهار گوشۀ این خطه، از حساب چند «پوپنک دماغ» تاجرمنش و شخصی باز، جداست. این را هم نباید دست کم گرفت که از چندی پیش، توفانی از نا آرامی پیدا و نا پیدا درشمال و درکابل وهمچنان حوزۀ «هزارستان» به گردش افتاده است و اگر حکومت قضیه را به آرامی پایان ندهد، سیدانور سادات درین گیرودار خود به خود، به یک نماد مقاومت و سالارجوان، تغییر چهره خواهد داد. آنگاه شعار ها تغییر خواهد کرد و فهرست خواسته ها در جوزجان و تخار و سراسر شمال درازا خواهد گرفت.

بدون دیدگاه عادلانه، هرگز درافغانستان ثبات نمی آید وهرکه عدالت طلبی را ، «ستمی» نباید خطاب کرد وهرکه پرچم دفاع ازحق ویک لقمه نان بلند کند، «سقاوی» اش نخوانید؛ هرکه از درد های چندین نسل خویش، دست به قلم برد وزبان چرخانید، همانند ادوار نگون بختی ووارونه سالاری، برچسب«هزاره بدبخت» به پیشانی اش نزنید. هرجوان برومندی که ازتاریخ تُرک ومفاخر ترک نژادان سخن راند، همچون چوب خشک آتش نگیرید و کرم های سرتان مست نشود. چون این نسل ها، شباهتی به نیاکان محکوم، درجازده، مفلوک ومجبور و مطیع خویش ندارند که هرکه لب هر دریای دورافتاده، کنارکوه های متروک وتمدن ندیده، دنبال چند گاو خر لاغر وبی علوفه سرگردان باشند. آقایان، تقویت ارزش های ملی، شهامت و ظرفیت می طلبد. چرا رنج وتعب را آگاهانه پیش خرید می کنید؟ کی ها را می خواهید از صحنه بردارید؟ هرآن چه از اسباب دنیا دردسترس شماست، جنس عالی ترش در ید آن هایی است که دماغ تان، ازتحمل آن ها به کفیدن می آید. چرا؟ نخستین جواب این است که: چیزی کم دارید! خلایی عمیق دردماغ تان نقب خورده؛ سرعت شما کم، وحرکت زنده گی سریع بوده؛ انتقامش را ازکی می گیرید.

چه باید کرد؟ باید قلب های خود را کف دست بگیریم و به یاری آن رهسپار سفرشب های بدبختی شویم. راه دیگری درکار نیست. گردش زمانه چنین است.

حکم خرد این است که ناموس و نفس تحول و هشیاری جامعه را استقبال کنید و مرحبا بگویید. اگرد رایتی درکارهست، سراغ کتابخانه بروید و کمی تاریخ راستین بخوانید؛ نه تواریخ فرمایشی که سخت فرسوده است ما را و شما را… و آخر کلام این که همه چیز را با سرانگشت رأفت و وجدان ورق گردانی کنید.

منبع:
وبلاگ رزاق مامون

In this article

Join the Conversation