خاطره ای تلخ از ثبت نام برای انتخابات پارلمانی گذشته

در همین پارلمان که عمرطبیعی و غیر طبیعی اش رو به پایان است، روزی ثبت نام کردم. هزار قطعه کارت رای دهی ومبلغ سی هزار افغانی به کمسیون انتخابات در ولایت غزنی سپردم.

سعادت غزنوی: مثل من سرگردان نشوید که سیاستمداران رحم ندارند.

کاندیدای مستقل بودم. برای جلب رضایت استاد محقق خدمتش شرفیاب شدم، ازش خواستم که مرا حمایت کند. ایشان گفت که به نفع اقای علی زاده که معاون حزبش بود از شرکت درانتخابات صرف نظر نمایم. من گفتم تا یک زمانی پیش میرویم اگر چنانچه شانس ایشان زیاد بود رسما به نفعش اعلام انصراف میکنم واگر چانس من بالا بود ایشان صرف نظر نماید. بالاخره بااصرارگفت، صرف نظر نمایم ورنه با دست در ریش برد که پنجصد رای نمی بری.
روزی استاد خلیلی زنگ زد که کجایی ؟ یکبار ترا ببینم. رفتم درصدارت، پرسید کاندیدا هستی؟ گفتم اری، پرسید حزبی یا مستقل؟گفتم مستقل. ایشان گفت براورد من این است که شما به تعداد دوازده هزار رای دارید. خودت چه براورد داری؟ گفتم بالای پانزده هزار رای پیش بینی میکنم.
ایشان با قاطعیت گفت: “ترا کمک میکنم در سه نوبت; نوبت اول، فردا مراجعه کن به بهرام که کمک کند، همچنین نوبت دوم دروسط انتخابات ونوبت سوم دراواخرانتخابات.” گفت: عکسهایم را به تعداد شصت هزار چاپ میکند.
دلم خوش شد که دونر پیداشد. فردا منتظر تلفون بهرام هستم که کمک را بیگیرم. متاسفانه بهرام نه تلفون کرد ونه به تلفون من جواب داد. اخر به موسی عارفی که رئیس دفتر استاد خلیلی درصدارت بود، زنگ زدم که منتظر وعده استاد خلیلی هستم، ایشان گفت یک حزب نمیتواند سه کاندیداتوری در جاغوری داشته باشد. گفتم غیر از من کیست؟ گفت: “اقای عرفانی و اقای داکتر مجید ناصری”
بالاخره متوجه شدم که چنج شدم. بجای من اقای ناصری را برگزیده اند.
این گزینش داستان خاص دارد که نمی گنجد. من عضو شورای مرکزی حزب وحدت هستم. اقای ناصری تازه از قم برگشته. فقط حسادت دوستان ذهنیت استاد خلیلی را تغییر داده است.
بالاخره پیش داکتر عبدالله رفتم که حمایت مالی کند. ایشان وعده داد اما عملا از [هما سلطانی] حمایت کرد.
سرانجام مایوس شدم. از جاغوری زنگ زدند که قومای دسته باغچری با کاندیدای این دسته ازچهار دسته جاغوری گپ دارند، میایی؟گفتم اری، امدم جاغوری، موسفیدان این دسته در حسینه غجور جمع شدند. پیشنهاد کردند شما سه نفر یکی تان باید ایستاد شوید که یک نماینده در پارلمان بفرستیم. دو نفر دیگر اقای فیاض لومان و اقای اکبری از علیاتو بودند.
سرانجام موسفیدان گفتن که ما بین شما با یک میکانیزم خاص رای گیری محلی میکنیم هرکه رای برد ایستاد شود و بقیه حق کاندیداتوری را ندارد. همه قبول کردیم. مردم رای گیری محلی کردند. سرانجام اقای فیاض ١٣١رای، بنده١٣٠رای و اقای اکبری ١١١رای بردیم و اقای فیاض با یک رای برنده اعلام شد.
من قبول کردم. بعد از امروز رای گیری، اکثر مردم و موسفیدان تماس گرفتن که اگر ایستاد میشوی به شما رای میدهیم اما به اقای فیاض رای نمیدهیم. من این حرف مردم را قبول نکردم. هرچه اصرار کردند،من بخاطر تعهد که داده بودم، فیصله مردم را نشکستم.
اخرالامر ماندم تا انکه استاد خلیلی زنگ زد که از اقای داکترناصری واقای عرفانی حمایت شود و اقای استاد محقق جنرال جمعه را فرستاد که از اقای علی زاده حمایت شود.
بالاخره، از شدت ناراحتی، انصراف رسمی درکمسیون انتخابات ندادم. برگهای رسمی انتخابات امد. درصفحه اول شماره هفتم با نشان انتخاباتی عقاب بودم.
چیزیکه برایم بیشتر مایه رنج شد،چند چیز بود: ١-نبود امکانات ٢-لو دادن استاد خلیلی و تحقیر استاد محقق ٣-حسادت یک تعداد که اقای ناصری را بجای من بر استاد خلیلی تحمیل کردند ۴-رفتم پیش اقای فیاض لومان که شما برنده میشوید؟ گفت نه، گفتم مرا اجازه دهید که وارد انتخابات شوم و تصمیم داشتم که با پول قرض هم که شده وارد صحنه شوم. ایشان گفت نه، من اگر وکیل شدم تو را وزیر میسازم اما میدانم که مردم به من رای نمیدهند ولی از انکه نصریها باور دارند که فیاض مرده،خواستم بفهمانم که من زنده هستم و بس، متاسفانه مردم به تعهدش عمل نکردند و شکست خورد.
سرانجام اقای داکتر ناصری باخت و استاد خلیلی بعد از انتخابات وشکست ناصری اظهار ندامت کرد که فلانیها مرا بازی دادند. از انکه وقتی ثبت نام فرا رسیده این خاطره تلخ را با شما شریک کردم، تا مثل من سرگردان نشوید که سیاستمداران رحم ندارند.
یاهو

In this article

Join the Conversation