نویسنده:- محمد عوض نبی زاده
هرچند که حافظه تاریخی هزاره ها داغ ستم گری حاکمان تکقومی را تا هنوز بر دوش حمل می کند اما حوادث و وقایعی که دست کم در سه دهه اخیر اتفاق افتاده است به خوبی نشان می دهد که دیگران نیز در صورت دست رسی به منابع قدرت، از هیچ گونه ستم ورزی و تعصب در حق هزاره ها دریغ نمی ورزند. تراژیدی افشاردرنوع خود یکی ازخونین ترین حادثه درتاریخ مبارزات حق طلبانه وداد خواهانه ای مردم هزاره به شمارمیرودکه ،این حادثه از نظر زمانی در دههء پایانی قرن بیستم رقم خورد که شعار آزادی و دموکراسی و حقوق بشرهمه جا ی دنیارا فرا گرفته بود.
از نظر مکانی درقلب کشورو درمعرض دید همه جهانیان اتفاق افتاد و افراد یکه این جنایت را رقم زدند درحکومت که بنام دولت اسلامی در کابل قلمداد میشد. درتراژیدی افشار، انسان های بیگناه، برای موجودیت شان بمثابه یک قوم ونسل کشی یک قوم به راه اندخته شده است چون نیت انان ؛ نابودی یک نسل بشری به نام جامعه هزاره درافغانستان بوده استجنایت خونین افشار،یادآورتداوم مظلومیت تاریخی مردم هزاره وتکرارجنایت ازسوی دشمنان این مردم و انتقامجویی وقدرت طلبیهـــای نامشروع، حکومت برتری خواه قومی بوده است.
درایامیکه چهره های خیانت این فاجعه عظیم راآفریدندو اندیشهء انحصاروبرتری طلبی قومی، چهره مخوف ووحشتناک خویشرا تاسرحد جنون سرکشیدن خون انسان هزاره وسند مظلومیت مردم هزاره به نمایش گذاشت،.اینجنایت خونین را عاملان فاجعه ی افشار، بخاطرتفرقه افگنی زیر نام قوم ومذهب مانندنسل کشیهای زمان عبدالرحمان خان مستبد انجام دادند زیرا قربانیانهر دو فاجعه مردم هزارهءافغانستان و اجرا کننده گان این جنایات حکومتهای برتری خواه قومی در کابل بوده است مسلماً در ذهن عاملان فاجعه ، قساوت، بیرحمی و خونآشامی جایگزین عاطفه، انسانیت و همدردی بوده است، عاملان فاجعه هزارهها را مستحق کشتار همگانی تلقی میکردند.
عاملان فاجعه ی افشار عشق به قومیت را جایگزین عشق به انسانیت نمودند چون انها ازنظریات «اگو سنتریزم قومی» که انسان و جهان را برای فردتعریف و تفسیر میکند پیروی میکردند بر اساس این چشمانداز دیدگاه انان، انسان هزاره با انسان تاجیک وجه مشترکی ندارد و اگوسنتریزم قومی حکم میکند که هزاره اگر مستحق نابودی نباشد، سزاوار همدلی و همنوایی هم نیست. اگوسنتریزم قومی وجدان انسانی را اخته وبیخاصیت، میسازد. انسان اتنوسنتریست در بهترین حالت فاجعه را میبیند، اما باخونسردی و بیمیلی نظارهگر آن میشود و یا با خودفریبی آن را فراموش میکند .
بر اساس نگرش اگو سنتریزم قومی ، تا جایی که منافع قومی اقتضا و ایجاب میکند، ارتکاب و انجام خشونت در مورد دیگران امری بدیهی و پذیرفته شده است که تفاوت نمیکند پیمانه این خشونت به چه میزان باشد و دامنه آن تا کجا گسترش بیابد. جهان قومی ,جهانی بدون وجدان انسانی است؛ جهانی که در آن ضمیر انسانی میمیرد و عواطف و احساسات انسانی بیروح میشود. آرمانشهر این جهان آرمانشهر تکقومی است؛ جایی که مسائل مهمی چون عدالت، اخلاق و حقیقت جدی گرفته نمیشود و تنها چیزی که جدی وواقعیتر است، آرمانشهری است که «قوم» در محور آن قرار دارد؛ والاترین ارزشهای انسانی به پای قوم نثار میشود و بهشت قومی به مدفن و دوزخ گروههای قومی دیگر بدل میگردد.
فاجعه افشار نماد تمام عیاری از جنون خونآشامی و درندهخویی است که بشری بر بشر دیگر رواداشته است در فاجعه افشار آلودگی روحی و به تباهی کشیدهشدن انسان وسقوط انسان در مغاک ظلمانی و شرارت حیات به نمایش گذاشته میشود. به امید روزی که چنین چیزی امکانپذیر گردد و انسان هزاره، تاجیک، پشتون، ازبک و دیگر گروههای قومی با همه تنوع و گوناگونی خویش، فارغ از نگرش قومی به جهان و انسان نگاه نمایند. –
فبروری- ۲۰۱۹- میلادی