تاریخ سرزمین ما پُر از جنایات، سرکوب ها، نسل کشیها، زندان و شکنجه کردن ,همراه با کوچ دادن اجباری برخی از اقوام کشورتوسط حکومت های استبدادی خاندانی وقومی بوده است. زیرا افغانستان از دیر زمان دچار بحران و آشفتگی در مناسبات قدرت بوده که ریشههای این بحران ، قبل از دوران اشرفغنی احمدزی، در یک خط زنجیرهای، به دوران طالبان، مجاهدین، حزب دموکراتیک خلق و ریاستجمهوری خودکامهی داوودخان برمیگردد. قبل از داوودخان، حدود چهار دهه, تمامی نیروها ,در «نقطهی ثقل» قدرت ,یعنی شاه , موقعیت و آدرس خود را درک میکردندوتصویب قانون اساسی نظام سلطنتی، تلاشی بود برای بازسازی نظام با ارزشهای مدرن و این قانون اساسی ,معلول فشاری بود که جهان مدرن در برابر نظام سلطنتی قرار داده بود. نظام سلطنتی، در حفظ و استمرار نظام سنتی موفق بود، اما شکست خود را در برابر ارزشهای مدرن تبارز داد.داوودخان با کودتا و طرح ریاستجمهوری خودکامه، تلاش کرد تااین هسته را به گونهی جدید بازسازی کند؛ اما تفکر کهنه و استبدادی او نیز با نظام جمهوری آن جور نیامده و باعث سقوط نظام جمهوری خودکامه ی اوشد. با روی کار آمدن حزب دموکراتیک خلق، آشفتگی و بحران به مرحلهای رسید که فروپاشی در مناسبات قدرت را در یک چرخهی برگشتناپذیر قرار داد ودر دوران مجاهدین به گونهی انفجاری در تمام عرصههای حیات جمعی مردم ما ظهور کرد. ولی امارت اسلامی طالبان، رویای برگشت به دوران سنتی را با عقبههای تاریخی پیوند زد که تقابل با دنیای مدرن از صحنه ی زندگی مردم کنار رفت. در دوره حامد کرزی ,قانون اساسی کنونی با محوریت شهروندی، احترام به نورمهای دموکراتیک در مناسبات قدرت و وابستگی مطلق اقتصادی و نظامی به قدرتهای جهانی واقعیتهای بود که حاکمیت حامدکرزی بر اساس آن شکل گرفته بود؛ اما وی تلاش کرد برگشت به دوران امیرعبدالرحمن و نادرخان و ظاهرشاه را در نظام دموکراتیک تحقق بخشد. اما اقای کرزی در این تلاش ناکام ماند و با حسرت و ناکامی از ارگ بیرون رفت.اشرفغنی احمدزی نیز «آیدیال» اقای کرزی را فرو نگذاشت و عبور از «سیاست قومی» به «سیاست شهروندی» را به عنوان کلید حل آشفتگی و بحران در مناسبات قدرت اختیار نکرد ,او ، چرخهی سیاست و حکومتداری افغانستان را به مراتب بیشتر از کرزی و اسلاف او به بحران و آشفتگی فرو برد. جنایات سیستماتیک کرزی و غنی بر خلاف اسلاف شان علیه اقوام غیر پشتون رنگ دیگری به خود گرفت وآنها با استفاده از شرایط عدم آگاهی رهبران سنتی از تاریخ و یک نوع نگاه مذهب بینانه آنها اهرم های قدرت را در دست گرفتند و تمام برنامه ها و دستورات رابه ارگ منتهی کردند و نوع دیگری از حاکمیت قبیله ای را ایجاد نمودند که بدتر از زمان های امیرعبدالرحمن و محمد گل مهمند بوده که این رویه در جامعه تاهنوز سودی برای تمامیت خواهان به بار نیاورده است.ازانجاییکه یکی ازویژگیهای جنگ، کودتا وانقلاب، درهم ریختن ساختارقدرت سیاسی و جابجایی مصداقهای آن است؛که دراین کودتاها، انقلابها وجنگها، هزینههای هنگفتی از طرف مردم پرداخته میشود. امادرجنگ افغانستان،تا پیش ازقیام نظامی هفت ثورکه نوع نظام بصورت انحصاری دریک خاندان و قوم خاصی دست بدست میشد،که تقسیم قدرت سیاسی بین اقوام مختلف درذهن هیچ یک ازسیاستمدارپشتون تبارخطورنمیکرد,ولی مبارزات حزب دموکراتیک خلق برمحوریت«طبقهزدایی»ومبارزات مجاهدین برمحوریت جهان وطنی» ِفراقومی/اسلامی، که برعلاوهی خسارات جبران ناپذیر، بیشترین ضربهها را بر بدنهی روح ملیگرایی پشتونی وارد ساخت. عاملی که میتوانست روح ملیگرایی را نازک نماید، عامل عقیدتی/اسلام سیاسی بود که در قالب اخوانیت وارد کارزار قدرتِ سیاسی شد. اززمانی که شعار «اسلامیت» درکنار «افغانیت» قرار گرفت، روح ملیگرایِ پشتونها با افت شدیدی مواجه شد. اسلام سیاسی ، جایگزینِ مناسبی برای روح ملی گرایی بود، اخوانیت از خاور میانه وارد کشور شد، که فربه شدنِ اسلام سیاسی مجاهدینِ پشتون تبار، روح ملیگرایی پشتونها را تضعیف نمود، فربه شدنِ اسلام مجاهدین تاجیک و هزاره و ازبک، نیروهای فشاری بود بر انحصار قدرت سیاسی پشتونهادر افغانستان .تزریق روحِ اسلام سیاسی از آدرسِ مدارس پاکستان در بدنه جامعهی پشتون در قالبِ احزاب مجاهدین و امارت اسلامی، ضرباتِ سختی بر پایههای قدرت پشتونها وارد کرد. این اسلامیت، چتر کلانی را برای دیگر سیاستمداران پهن کرد تا اقوام دیگر مشروعیت سیاسیشان را از این آدرس کسب نمایند، چنانچه دردههی هفتاد، خورشیدی همهگی بر سفرهی بیصاحبِ حکومت چنگ زدندو سبب تداوم جنگهای تنظیمی در کابل گردید. در عین حال در جنگهای چند سال اخیر، بیشترین تلفات انسانی، عقب افتادگی فرهنگی، ورشکستگی اقتصادی، کاهش قدرت اجتماعی، ضربههای سختِ سیاسی بر پیکرهی جامعهی پشتون در حالی تحمیل شده است که تا هنوز این قوم بر طبل جنگِ خودبرانداز میکوبند. این چوخهی دار را که پاکستان، با دستان خود این قوم، بر پا کرده، هنوز پا بر جا است و تاوان سختی را این قوم پرداختهو میپردازند.چون در جامعه افکارمخرب در اوضاع سیاسی کشور در حال شکل گیری است آنهاییکه حاکمیت کرزی و غنی را با ملا عمر و ملا هیبت الله مقایسه می کنند و نتیجه گیری می نمایندکه دولت کرزی و غنی بهتر از آنها است!این نوع مقایسه کردن ها سبب میشود تا ابد جامعه غیر پشتون به عنوان شهروندانی درجه بندی میشوند تااز نقش و رهبری کشور به دور بمانندو فقط « یک پشتون باید همواره ،پادشاه، رهبر یا رئیس جمهور بر گزیده شود.اکنون برای، مبارزه بر سر قدرت در بالاترین سطح مقامات حکومتی در کابل نیز درجریان است که یک جناح موافق معامله با طالبان ودیگری با آن مخالف است. اخیراً، محمد اشرف غنی، پیش نویس یک نقشه راه برای روند صلح تهیه کرده که شامل مذاکرات با ایالات متحده و ناتو در مورد خروج نیروهای نظامی ازافغانستان ومذاکره با “طالبان”، ایجاد اجماع با کشورهای منطقه در مورد روند صلح می شود. اما جناح دیگرعبدالله عبدالله، این طرح را غیرواقعی می داند. در عین حال دیپلماسی رفت و برگشت زلمی خلیلزاد، فرستاده ویژه ایالات متحده برای حل و فصل صلح آمیز بحران افغانستان هم به نظر نمی رسد که موفقیت آمیز باشد. چون تمرین قمار بازانه خروج ایالات متحده از «ویتنام اسلامی یعنی از جنگی که طی ۱۸ سال برای این کشوربا کشته شدن تقریبا نیم میلیون نفرباشندگان افغانستان وکشته شدن بیش از ۲۵۰۰ و زخمی شدن ۲۰ هزار سربازامریکایی و حدود یک تریلیون دلار برای امریکا هزینه دربرداشت. اما اینکه، این جنگ باعث مرگ بیش از نیم میلیون نفر از مردم افغانستان شده و پیامدهای منفی اش برای چندین دهه باعث بروز مشکلات و چالش هایی در این جامعه پیچیده خواهدبود. راه بیرون رفت برای پایان قاطعانه در عملیات جنگی در افغانستان که برای ایالات متحده به “ویتنام دوم” مبدل شده که بدین منظورایالات متحده و طالبان مذاکرات پنهانی شان را در قطر از سر گرفته اندو آمریکایی ها ، با دولت افغانستان نیزرایزنیهای کرده اند: تا طالبان آتش بس و آغاز مذاکرات مستقیم بین مقامات افغانستان و طالبان راقبول نماید . علاوه بر این، واشنگتن روی توافق نامه ای کار می کند، که “در صورت تصمیم گیری، طرحی برای خروج سریع نیروها از افغانستان خواهد بود”، در حالیکه ، چشم انداز مذاکرات بین افغانی بسیار ضعیف به نظر می رسد چون طالبان قصد ندارند با مقامات کابل مذاکره کنند.زیرا مقامات واشنگتن ، به جای اینکه از لحاظ سیاسی کابل را تقویت کنند، به ساختن ساختار موازی قدرت کمک می کنند. روی هم رفته، اکنون باید منتظر لحظه ای باشیم که “واشنگتن مأموریت خود را در افغانستان تمام شده اعلام کند وبعدا بار مسئولیت ناکامی هایش را روی شانه های سایر کشورهای منطقه بگذارد. در هر صورت، برای حل و فصل بحران افغانستان، اجماع منطقهای بین چین، روسیه، ایران، پاکستان و کشورهای آسیای میانه ضروری است.
– بیست ونهم- دسامبر- ۲۰۱۹ – میلادی