
جغرافیای جنگ و ناامنی در افغانستان تغییر کرده است. از چندی به اینسو ناامنیها از جنوب به شمال کشور که از امن ترین مناطق افغانستان به شمار می رفت، انتقال یافته و رویداد های مهم امنیتی در شمال اتفاق افتاده است. آخرین نمونه از این رویدادها، کشته شدن والی قندوز در ولایت تخار هنگام ادای نماز جمعه است که جدی ترین و تکان دهنده ترین موارد ناامنی در شمال قلمداد گردیده است. هرچند شمال افغانستان از قبل نیز آن طوری که ادعا میشد، امن به نظر نمی رسید و افراد وابسته به حزب اسلامی شاخه حکمتیار در ولایات بغلان و قندوز فعالیت های پراکنده ای داشتند، اما این فعالیتها در حدی نبود که امنیت شمال را تحت تاثیر قرار دهد.
مقام های امنیتی قبلا دلایل ناامنی را در شمال کشور کمبود نیروهای امنیتی، موجودیت گروههای طالبان و افراد وابسته به حزب اسلامی مخالف دولت، حضور گسترده قا چاقبران مواد مخدر و گروپهای مسلح غیرقانونی در صفحات شمال عنوان کرده بودند. رسانهها نیز همواره از وجود افراد مسلح در شمال افغانستان، گزارشهای به نشر رسانده اند که گویا در برهم زدن اوضاع در شمال کشور نقش دارند. نفوذ طالبان ازبک تبار، زیر رهبری طاهر یولداش در ولایت قندوز و همین طور قوماندانان محلی، همه دلایل ناامنیهای وقفه ای در شمال افغانستان قلمداد می شدند.
اما پس از ناامنی های اخیر در شمال کشور که گمان می رود به شکل کاملا برنامه ریزی شده از جنوب به این ساحه منتقل شده، حرفهای زیادی در محافل سیاسی و رسانه ای به میان آمده که هر کدام دلایلی برای ناامنیها در شمال افغانستان دارند. این سر و صداها و حملات در شمال، حتی سخنگوی نیروهای آیساف جنرال جوزف بلاتس را نیز وادار کرد که در مورد ناامنیها در شمال اظهار نظر نماید و دلایل آنرا برشمارد.
آقای جوزف بلاتس برای اوضاع امنیتی در شمال، دلایلی را برشمرد که به نحوی ارتباط مستقیم با خرابی اوضاع در شمال کشور دارد. به باور او تلاشهای نظامی قوای بینالمللی و افغان در نقاط مختلف ناامن افغانستان به ویژه در جنوب، باعث فرار شورشیان به شمال کشور میگردد. به نظر او سه دلیل عمده در ناامن شدن شمال کشور نقش دارد؛ اول اینکه افراد وابسته به طالبان بعد از شکست خوردن در مناطق جنوب و شرق کشور به شمال میروند، دوم عبور شورشیان جنبش اسلامی ازبکستان از مرزهای شمال کشور به ولایت شمالی و سوم هم عدم توجه درست به مسائل امنیتی در شمال کشور که از سوی دولت افغانستان و نیروهای نظامی ناتو صورت گرفته است.
هر سه نکته ای که جنرال جوزف بلاتس به آن اشاره کرده است، نکات مهم و قابل تأمل میباشند، اما وقتی افراد شورشی در یک جای شکست میخورند، به معنای مردن این گروه نیست، این طبیعی است که آنها جای دیگری را برای فعالیتهای خود در نظر میگیرند و یا پیش بینی می کنند. در تمام کشورهایی که خشونتها و نارضایتی هایی ضد دولت وجود دارد، اینگونه تجربهها کم نبوده، اما اینکه حالا نیروهای امنیتی خارجی و داخلی بعد از نه سال جنگ با گروه طالبان تازه متوجه این امر شده است، خنده آور به نظر می رسد.
در قدم دوم، افغانستان این تجربه را نیز دارد که همواره گروههای شورشی از خارج مرزهای افغانستان وارد این کشور شده و دست به ایجاد ناامنیها می زنند. خندهآورتر این است که نیروهای امنیتی افغان و ناتو نه تنها که به شمال توجه نکردند، بلکه به این مسئله نیز توجه نکردند که احتمال ناامن شدن شمال به دلیل موجودیت گروههای وابسته به القاعده در ازبکستان که با افغانستان هم مرز است نیز وجود دارد. یعنی افغانستان نه تنها از ناحیه سرحدات جنوب و شرق با مشکل مواجه است، بلکه در کل افغانستان فاقد یک سیستم منظم دفاع مرزی است، حالا جنوب باشد و یا شمال، فرقی نمیکند.
روی هم رفته به باور نویسنده، ناامنیها در شمال سه مورد اساسی دارد که توانسته در واقع نتیجه خوبی برای گروههای شورشی و در ضمن تمویلکنندگان اصلی یا صاحبان اصلی این گروهها داشته باشد:
۱ـ نقش پاکستان در ناامن ساختن شمال که از مدتها روی این مساله به عنوان یک پروژه اصلی تمرکز داشتند. ۲ـ موجودیت زمینهها و استعدادیهای پذیرش تفکر طالبانی در شمال.
۳ـ فعال بودن حزب اسلامی به رهبری حکمتیار در شمال و موجودیت افراد این گروه در ساختارهای حکومتی.
۱ـ نقش پاکستان
الف) پاکستان از گذشته ها به فکر این بوده که همواره افغانستان و مردم این جغرافیا، بردههای واقعی این کشور باشند. به همین دلیل از هر راه ممکن تلاش کرده است که این پروژه خود را در ولایات مختلف افغانستان از جمله نواحی جنوب و شرق عملی سازد. استراتژی پاکستان در امور افغانستان این بوده که همواره تلاش کرده نوجوانان و جوانان را از فرهنگ و علم به دور نگه دارد. برای عملی ساختن این استراتژی، پاکستان کوشیده است که مردم افغانستان از فرهنگ و تعلیم دور نگه داشته شوند. عملی شدن این استراتژی دو نتیجه عملی را به دنبال داشته است:
۱ـ مردم همانگونه سیاستگذاران پاکستان میخواست، در فقر و جهالت باقی میمانند،
۲ـ ترویج تفکر طالبانی و خرابکارانه به راحتی در بین مردم رونق داده میشود؛ پلانی که سیاستگذاران و طراحان اصلی طالبان مانند «کرنیل امام، خواجه خالد و جنرال حمید گل» در داخل (آیاسآی) سازمان استخبارات پاکستان، به حمایت سیاسی جنرال ضیاالحق، آن را طرح ریزی و عملی میکردند.
ب) از وقتی که اکمالات نیروهای ناتو در افغانستان، پس از به وجود آمدن کشیدگیها بین نیروهای ناتو و حکومت پاکستان، بیشتر از راههای شمال افغانستان تامین می گردد، پاکستان به فکر ناامن ساختن شمال افغانستان گردید. تأمین شدن اکمالات نیروهای ناتو از مسیر پاکستان سالانه نفع قابل ملاحظه ای برای پاکستان به دنبال داشت. هرگاه حکومت پاکستان این فرصت را از دست می دهد، چیزی معادل نصف درآمد سالانه خود را از دست میدهد و از آنجایی که قسمت زیادی از سیاستهای تخریبی پاکستان در منطقه به دلیل منافع اقتصادی این کشور بنا نهاده شده است، بنابراین به این راحتی نمی خواهد این امتیاز را از دست بدهد. بنابراین همان طوری که پاکستان در جنوب و شرق افغانستان رول عمده را در ناامن ساختن اوضاع بازی میکرد، حالا در شمال نیز دست بالایی پیدا کرده است و می خواهد اوضاع در شمال هم به نفع آنها رقم بخورد.
2ـ زمینههای رشد تروریزم
همان طوری که تفکر طالبان جنوب افغانستان و مناطق مرزی پاکستان را زیر چتر خود درآورد، مناطق شمال افغانستان نیز از این مصیبت، دور نماند. زمانیکه رهبر مذهبی وهابیت، مولوی شریقی بدخشی در بدخشان به قتل رسید، حساسیتهایی در بین مردم ایجاد گردید. مولوی فضلالرحمن در سرحدات پاکستان، آخرین تیرهای خود را شلیک کرد و نتیجه آن ایجاد فرصتها و زمینههایی در ولایات قندوز، بدخشان و بغلان توسط جوانان درس خوانده در مدارس دیوبند قبایلی پاکستان بود. بنابراین بعضی مناطق شمال به دلیل موجودیت تفکر طالبانی، تا هنوز هم میتواند بستر خوبی برای رشد شورش گری و اعمال تروریستی باشد.
۳ـ فعالیت حزب اسلامی
حزب اسلامی مخالف حکومت به رهبری گلبدین حکمتیار، در صفحات شمال هنوز به گستردگی فعالیت دارد. بعضی ولایات مانند قندوز و بغلان به دلیل اینکه یک تعدا افراد از قوم پشتون را در خود جای داده است، هنوز هم بعضی گرایش های قومی را دارند، و از آنجایی که حزب اسلامی در ابتدا بیشترین نفوذ را در بین قوم پشتون داشت، پشتونهای این مناطق نیز از این قاعده بدور نماندند.
اکنون نیز فعالیت حزب اسلامی در این مناطق به شدت جریان دارد و خصوصا بعد از اینکه حکومت افغانستان در ظاهر نتوانست شرایط حزب اسلامی را برای پیوستن به پروسه صلح قبول نماید، حرکتهای تخریبی این حزب در شمال افغانستان به دو برابر افزایش یافت و نتیجه آن جنجال هایی است که در این اواخر در شمال افغانستان مشاهده میگردد.
نتیجه
آن چه در بالا در خصوص مناطق شمال یادآوری گردید، به این معنا است که شورشها و حرکتهای تروریستی در شمال ناخواسته نیست. به این معنا که ناامنیها در شمال افغانستان کاملا سازمان دهی شده و پلان شده اتفاق افتاده است. اگر حکومت افغانستان می خواهد جلوی ناامنیها در شمال را بگیرد، باید توجه داشته باشد که جنگ در شمال صرف به این معنا نیست که گروههای طالبان از مناطق جنوب فرار نموده و در مناطق شمال دست به شورشگری زدهاند.
حرف جوزف بلاتس، سخنگوی آیساف در افغانستان بسیار جدی است، حکومت افغانستان همواره مسائل امنیت در افغانستان را یک بازی کودکانه فکر نموده و تمام توجه خود را به جاهایی متمرکز ساخته که گویا طالبان در آنجا حضور دارند، متاسفانه نیروهای ناتو نیز مرتکب این اشتباه بزرگ شدهاند که خود در این مورد اعتراف دارند. بیم آن میرود که اگر قضیه به همین منوال ادامه پیدا کند، مناطق مرکزی افغانستان نیز که مدتی است در امن به سر میبرند، مانند مناطق جنوبی، شرقی و شمالی کشور دست خوش ناامنی گردند، و اگر قرار باشد مناطق مرکزی افغانستان نیز ناامن گردند، دیگر دلیلی برای حمایت مردم از دولت و حضور نیروهای غربی باقی نخواهد ماند.
حکومت افغانستان در قدم نخست باید جلوی ناامنیها در شمال افغانستان را بگیرد، در قدم دوم، شمال افغانستان و تمام مناطق از جمله مناطق مرکزی که از لحاظ امنیتی در وضعیت بهتری نسبت به جنوب افغانستان قرار دارند را زیر پوشش وسیع نیروهای امنیتی قرار داده تا از بروز هرگونه شورش و یا نفوذ تروریستها از قبل جلوگیری شود. این تنها راهحل مسائل امنیت در افغانستان است که در قدم نخست مناطق شناسایی و در قدم دوم برای هر منطقه به اندازه تهدیدهای احتمالی، نیروهای نظامی و امنیتی جابهجا شوند تا باشد که مردم افغانستان به خواب دیرینه شان یعنی امنیت دست یابند و افغانستان نیز مسیر صلح و انکشاف را در پیش گیرد.