
“درخشش در ظلمت” این عنوان نام برنامه یی بود که لیسه ی تعلیمی و تربیوی پامیر و “انجمن پیک” به مناسبت از هفتاد وهفتمین سال روز پیروزی سرورآزادگان شهید عبدالخالق هزاره ترتیب داده بودند و به تاریخ ۶/۱۱/۲۰۱۰م مطابق با ۱۵/۸/۱۳۸۹هجری خورشیدی در لیسه ی تعلیمی و تربیوی پامیر برگذار گردید و آن برنامه ی زیبا و دیدنی دارای دو بخش بود:
۱- معرفی اندیشه و هدف اسطوره ی مقاومت و پایداری شهید عبدالخالق هزاره
۲- معرفی بهترین سخنور سال تعلیمی ۱۳۸۹ه.خ لیسه ی تعلیمی و تربیوی پامیر
_________________________________________________________________
به نام خداوند”ج”

“دار” از لب منصور نیفکند “اناالحق”
آری که به آزادمنش “دار” چه پروا
سرهاست در این راه بسی گر سرما هم
شد خاک ره خانه ی خمار چه پروا
ای مرغ که آرامگهت منزل قدس است
این کاخ اگر گشت نگونسار چه پروا
سخنانم را با گفته یی از دانشمند و متفکر بزرگ آقای دکتر علی شریعتی شروع می کنم که انسان ها ره به سه دسته تقسیم نموده است:
دسته ی نخست آنانی اند که تا زنده اند، ازجمله ی مردگان اند و وقتی که مرد می میرند.
دسته ی دوم آنانی اند که تا زنده اند زندگی می کنند و وقتیکه مرد نیز می میرند.
دسته ی سوم آنانی اند که تا زنده اند، زندگی می کنند و وقتیکه مرد نیز زنده اند.
در هر جامعه ی انسانی چنین انسان های زندگی می کنند و در هر مسایل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زمان و جامعه اش نقش بازی می کنند و هر دسته تاثر خود را به جا می گذارند. اما کدام یک بیشر تاثیر می گذارند؟
بله!
همان دسته ی سوم یعنی آنانیکه تا زنده اند زندگی می کنند و از جمله انسان های زنده به شمار می رود و هم وقتی که می میرند نیز زنده یاد می باشند، آنها مردمی هستند که همیشه در تاریخ درخشیده اند و نامش گاهی با خط سرخ و گاهی با خط طلایی روی ورق ها و صفحه های تاریخ ثبت شده است.
آری دوستان!
چنین دسته یی از انسانهای که در تاریکی درخشیده اند و سایه ظلم و استبداد را از جامعه و سرزمین های شان برچیده اند، رهبران بزرگ، نویسنده گان توانا، متفکران روشن ضمیر و جوانان آگاه، غیور و عزتمند می باشند، که تعداد شان انگشت شماری بیش نیست.
آری! مهمانان گرامی، استادان بزرگوار، جوانان و نو جوانان غیور!
امروز ما نیز در برنامه ی به نام” درخشش در ظلمت” که به پاس از گرامی داشت شهامت جوان نیرومند، پرکار، کوشاه، صادق ، غیور و فوتبالیست مان گرد هم آمده ایم تا باشد به مقام والای آن شهید پاک فطرت ارج بگذاریم، که با خونش خط سرخ را برای تداوم و بقای یک زندگی شرفمندانه ترسیم نمود.
آری! مهمانان گرامی، استادان بزرگوار، جوانان و نو جوانان غیور!
آن جوان نیرومند، آدم صادق، فدا کار و دلیر، که به مردم خود عشق علاقه و افر داشت و به سرنوشت خود و مردم خود فکر می کرد از ظلم و جور نفرت داشت، آدم قاطع، پرتحرک و با غیرت بود، از امکانات به نفع خود و خانواده خود استفاده شخصی نمی کرد او عدالت خواه و عزت طلب بود و عزت را در رهایی از وضع نکبت بار موجود جستجو می کرد رهایی از وضعیت بد و ناگوار ضرورت به ایثار و فداکاری داشت، که او در این راه قدم گذاشت و تا آخر پیش رفت.
او کسی دیگری نبود جز عبدالخالق شهید ، جوان متفکر در حدود ۱۸ ساله و فارغ التحصیل صنف دوازدهم که دلیرانه در برابر سایه شوم و آمیر جابر و مزدور بیگانه گان ایستاد و با فیر نمودن گلوله ها نفس آن دیو زمان را درهم کوبید و نقشه های شوم اش را به خاک یکسان نمود.
اما پرسش اینجاست که چرا خالق این چنین حرکتی را انجام داد؟
درپاسخ این چینین باید گفت که،حرکت انقلابی خالق شهید رامیتوان نسبت به عوامل ذیل تقسیم بندی کرد.
نخست – زمینه ی تاریخی: تکرار جنایت های شوم دوره ی خون آشام عبدالرحمن خان جابر که هیچ بشری تا به اکنون این چنین جنایات و قتل عام های فجیع را مرتکب نشده است. ولی،او برروی مردم بومی واصیل آن سرزمین عملی نمود.
دوم– زمینه ی سیاسی: حاکمیت استبدادی حکومت نادری ازدو جهت باعث وحشت و نفرت در بین انقلابیون گردید.
الف: دخالت بیش ازحد و علنی کشور بیگانه و استفاده جو( انگلیس ) درامور شخصی و داخلی کشور عزیز مان افغانستان.
ب: فشار فقروگرسنگی ، محرومیت مردم از حق و حقوق انسانی شان، شکنجه و اعدام های خود سرانه دستگاه فاشیستی دولت نسبت به روشن فکران و آزادی خواهان کشور.
که این چند عنصر خود باعث گردید، که تا شهید عبدالخالق هزاره تصمیم قطعی و وطن دوستی خویش را نسبت به جلاد و آدم کش روزگار روی دست بگیرد و وی را برای همیشه از روی صفحه ی روزگار محو نماید. و ازجانبی هم وی از دیدن این چنین جنایات فجیع و آشکار دشمن غاصب و وطن فروش به تنگ آمده بود.
اما انقلاب عادلانه و عاشقانه ی شهید عبدالخالق هزاره چه پیامد های را درپی داشت؟
گرچند تمام پیامد های انقلاب شهید عبدالخالق هزاره را نمی توان در قالب یک مقاله ی کوچک گنجاند، اما به گونه ی نمونه به یک- چند تای آن اکتفا می کنم
نخست: او با خونش خط سرخی برای تداوم یک زندگی شرافتمندانه، عاقلانه و مدبیرانه ترسیم نمود.
دوم: او با فدارکاریش نهال هویت را در کشت زار تاریخ نشاند و با خونش آبیاری نمود.
سوم: هراس را از دلها زدایید، و به همه آموختاند که چگونه می توانیم خویشتن را از حقارت ها نجات داد.
چهارم: با انقلاب اندیشمندانه اش راه را برای ظهور، کاتب هزاره، ابراهیم خان گواسوار، سید اسماعیل بلخی و رهبر شهید مزاری بزرگ هموار نمود.
اما جوانان و نو جوانان غیور! ما از انقلاب خالق چه بیآموزیم و مسؤلیت ما، مسؤلین فرهنگی، انجمن ها، مکتب ها و نهاد های سیاسی در قبال انقلاب او چیست؟
از او باید فرهنگ آزادی، عدالت ، خود باوری ، عزت و سربلندی ،ایثار و فداکاری را آموخت و از طریق مراکز آموزشی ، مکتب ها و کانون های فرهنگی، باید چنین فرهنگی را بسط و توسعه داد.
مراکز آموزشی و کانون های فرهنگی در صورتی قادر به گسترش و توسعه ی فرهنگ عزت و فداکاری می شوند، که بر فضای آن فرهنگ آزادی خواهی، عدالت، خود باوری، عزت و سربلندی، ایثار و فداکاری حاکم باشد و گردانندگان، مدیران و مسؤلین آنها افراد عزتمند و فداکار باشند، اما اگر بر حوزه های آموزشی، مکتب ها و مرکز های فرهنگی بینش تجاری و سوداگری حاکم باشند، گردانندگان، مدیران و مسولین آنها تاجران و سوداگران باشند، همانطور که چنین مرکز ها و…. با فرهنگ و سرنوشت محصلین برخودر تجاری می کنند، با خالق و آرمان خالق نیز چنین کاری را می نمایند. معلوم است که چنین برخوردی ما را از فرهنگ که خالق خلق نموده است، دور میسازد و به جای فرهنگ عزت و فداکاری، فرهنگ کاسب کاری و دلالی را به وجود می آورد، هر گاه بر حوزه های آموزشی و فرهنگی ، فرهنگ تجاری و دلالی حاکم شود، چنین حوزه های آموزشی قادر نیستند تا الگوهای علمی، فرهنگی و افراد عزتمند و فداکار عرضه دارند. و به جای آن چیزی که عرضه می دارند یک مشت افراد، مسولین، مدیران ماهر، فریبکار و تجارت پیشه است. افراد که با همه چیز با نگاه تجاری و منافع فردی منگرند و به همه چیز محتوای و قالب کاسب کارانه می دهند، معلوم است که چنین حوزه های آموزشی،آموزه های خالق را به صورت واقعی آن به کار نمی بندند، همانطور که از علم و فرهنگ استفاده ی شخصی می کنند، از نام و کار خالق نیز استفاده ی شخصی می نمایند.
چنین دلایلی بود، که نام برنامه ی امروزی مانرا “درخشش در ظلمت” گذاشتیم، تا باشد با اندیشه و هدف او آشنا شده و هرچه بیشتر او را به معرفی بیگیریم و یاد و خاطره اش را در اذهان تازه نماییم.
سخنانم را با محاروه ی وی خاتمه می دهم
روزی در کنار ی درختی بایکی از همصنفانش نشسته بود، و همصنفی اش پرسید.
خالق چرا اینقدر عقده یی شده ای؟
همانگونه که تو هم می دانی بچه های وزیران، صاحب منصبان و معلمان هر روز مرا تمسخر می نمایند. پس تابکی در انتظار باشم که زمین زلزله نماید و چت پایین آمده و بچه های وزیران، صاحب منصبان و… زیر چت شوند و من سرم را بلند گرفته بخندم. تصمیم گرفته ام که برهمه پترول بپاشانم و آتش بزنم و خودم ایستاده بخندم .
انجمن پیک