آنچه یک هزاره باید بداند

روح الله روحانی

روح الله روحانی

روح الله روحانی
روح الله روحانی

در روزهای اخیر یکی دیگر از آثار ارزشمند مورخ ارجمند و نامدار وطن علامه فیض محمد کاتب هزاره تحت عنوان «نژادنامه افغان» بدست ام رسید که از مطالعه آن بهره های فراوان بردم. در صفحات ۱۳۹ الی ۱۴۲ این کتاب مطالب بسیار ارزشمند و جالبی در احوالات مردم هزاره در آن روزگار، به قلم این مورخ عزیز نوشته شده است که برای من از جهات مختلف بسیار جالب توجه و عبرت انگیز می نمود. این مطالب را عینا در این حا نقل و در پی نکاتی را که به ذهن ام می رسد یاد آوری خواهم کرد. علامه می نویسد:
{این قوم (هزاره) … فعلا چه در موطن و مقام خود، چه در شهر و ولایات و بین دیگر قبائل و ایلات افغان و تاجک و اوزبیک، از جور و ستم حکومت و نهب و غارت افغانان بادیه نشین ییلاق گزین، افزون ستانی و بی رحمی اربابان و کدخدایان و سرکردگان قومی، ترک منزل و مسکن نموده، روز ذلت و مغلوبیت به همسایگی بسر می برند. «ششصد و پنجاه هزار خانه و دومیلیون و دوصد و پنجاه هزار» نفر همه شیعه امامیه اثناعشریه، بوده بجز قلیلی از هزاره شیخ علی و هزاره بهسود که اسماعیلیه و مرید و پیرو اقاخان محلاتی، مقیم بمبئی و معروف به غالی اند؛ دیگران همه پایبند و محب جان نثار ائمه طاهرین ع و شجاع، جنگجو، میهمان نواز و سخاوتمند اند. اما از عدم وجود علم و وجود جهالت، لجوج، کین توز، زشت خو، درشت گو و بطاش (بدماش) اند.}
یاد آوری چند نکته در باب این فراز:
1-کاتب از جلای وطن نمودن جمعی هزاره ها و همسایه شدن آنان در همسایگی سایر ایلات افغان و تاجیک و ازبک خبر می دهد که در نهایت رنج و مرارت و مشقت زندگی می کنند. اما علت مهاجرت مردم را کاتب تنها جورو ستم و غارت حکومت نمی داند بلکه بی رحمی و فزون خواهی های کدخدایان و سرکردگان قومی هزاره را نیز در این مهاجرت ها و بیچارگی های مردم دخیل می داند. این می تواند زنگ خطری برای مردم ما در زمانه حاضر نیز باشد که باید با زیرکی و هوشیاری تمام تمامی رفتار ها و اقدامات بزرگان و متنفذان قومی و مذهبی را در کنار رفتار ها ی دولت و دولتیان زیر نظر داشته باشند. تا باشد که از یک سوراخ دوبار گزیده نشوند. همینطور به سران و بزرگان مردم هزاره با زبان بی زبانی می گوید شما نیز مسئول اید در برابر هر آنچه که بر سر مردم تان بدلیل فزون خواهی ها و امتیاز طلبی های شما می آید و باید از فزون طلبی و امتیاز طلبی ها دست بکشید و مردم تان را در روز های دشوار تنها نگذارید که خود نیز با آنان هم سرنوشت اید.
2-تعداد نفوس و جمعیتی که کاتب برای هزاره های باقی مانده در هزارستان آن روزگار ذکر می کند قابل توجه است. باید آنرا با سایر اقوام حاضر در آن روزگار در افغانستان مقایسه نمود و ضریب نفوس مردم هزاره در کل افغانستان را از این طریق می توان حدس زد.
3-کاتب از هزاره های اسماعیلیه سخن می گوید که باید تحقیق شود این هزاره ها اکنون در کجا ساکن اند و تعداد جمعیت شان چه اندازه است. زیرا فعلا اسماعیلی های افغانستان عمدتا تاجیک های بدخشان و شمال شرق کشور اند و ما در بهسود هزاره اسماعیلی نداریم.
4-کاتب به شجاعت، سخاوت، و ویژگی های جالب مردم هزاره اشاره می کند اما می نویسد نبود چراغ علم در میان این مردم باعث تاریک ماندن اذهان و شکل گیری صفات زشت در میان این مردم شده است. او در واقع به هزاره ها بصورت غیر مستقیم این پیام را می دهد که باید این مردم به سلاح علم و معرفت مسلح گردند تا بتوانند کاستی های گذشته را جبران نمایند. امری که در روزگار ما نیز سخت بدان محتاج ایم و هزاره های امروز افغانستان نیز سخت نیازمند این نصایح و پیشنهادات پدرانه کاتب مرحوم است. خوشبختانه این مردم در روزگار کنونی گام های اولیه را خوب برداشته اند و بامیان از اولین ولایاتی خواهد بود که محو بی سوادی کامل را جشن خواهد گرفت. اما این ها گام های نخستین است باید هم توده مردم و هم نخبگان جامعه هزاره گام های بلند تری را بردارند و به امید دولت نمانند که تجربه ده سال گذشته به خوبی نشان داده است که دولت به فکر این مردم نیست.
علامه فیض محمد کاتب رحمت الله علیه در ادامه می نویسد:
{این مردم از مرارت فشار حکومت و زحمت انزجار ملت افغان روی فرار بسوی ایران دارند و دسته دسته و جوق جوق در خراسان رفته و می روند. مملکت مملوکه افغانستان ایشان [سرزمین های هزاره ها در افغانستان] هر یک از طول و عرض دوصد و پنجا میل و مشتمل به گرم سیر و سرد سیر و جبال سرسبز که منابع انهار(رودخانه های) بلخ، کابل، پنجشیر، لوگر، ارغنداب قندهار، هیرمند و نهر هرات است. [این سرزمین ها] که دارای آبشار ها و مرغزارها و صید گاه­های زیاد و به غایت زرخیر، غله بیز و موجب فراوانی نعمت و وسعت ارزاق عموم اهالی افغانستان از لحوم و دسوم(چربی و روغن) و ماکول و مفروش است در بطن مرکز افغانستان موقعیت دارد. [سرزمین هزاره ها] از طرف غرب به دولت یار و غور و هرات؛ از جانب شرق به کابل و غزنین، اقوام اندر، ترکی، علی خیل، طوخی، هوتک و غلزایی؛ از سوی شمال به بلخ و نواحی آن و بعض محلات قطغن؛ از جهت جنوب به قندهار و توابع متصل به مضافات هرات [منتهی می شود] که از چهار جانب محدود به مردم اهل سنت و جماعت که همه خونخوار ایشان اند محصور اند.}
چند نکته در مورد این بخش از نوشته های کاتب:
1-نگارنده بر این باور است که دراین فراز کاتب تلاش می کند از مردم اش بخواهد که سرزمین های شانرا ترک نکنند و مهاجرت راه حل برای پایان مشکلات وبیچارگی های آنها نیست. زیرا تمامی رنج های که در وطن تان کشیده اید مضاعف آن را در مهاجرت هم خواهید کشید. او به نهر ها وسرچشمه های هزارستان اشاره می کند که متعلق به مردم اش است. کاتب از مردم اش می خواهد که سرزمین های شانرا آباد کنند و از آب های زلال و جاری در شاهرگ های این سرزمین که نبض و قلب آن در اختیار آنها است و در نزد آنان می طپد بهره ببرند. از آن ها برای تقویت بنیه های اقتصادی و مالی شان استفاه کنند نگذارند این آب ها بدون استفاده از سرزمین های شان عبور کرده و در اختیار دیگران قرار بگیرد و هنگامیکه دیگران با استفاده از آنها نیرومند شد به جان آنان حمله ور شده و تمام هستی شانرا از آنها بگیرند.
2-کاتب سرزمین هزارستان را منبع اصلی تامین مایحتاج تمامی ساکنان افغانستان می داند. من فکر می کنم کاتب می خواهد به مردمش بگوید شما ابزار های قدرت و ثروت را در اختیار دارید فقط نمی دانید چگونه از آنها استفاده کنید. این مشکل با فراگیری دانش های لازم و بکار انداختن آن قابل حل است.
3-مرحوم کاتب به وسعت سرزمین های هزاستان اشاره می کند که با توجه به طول و عرض جغرافیایی که کاتب بر می شمارد بیش از نصف افغانستان شاید حدود دوسوم این سرزمین دراختیار هزاره ها بوده است. حالا این مطلب کاتب در سراج التواریخ که می نویسد ۶۲% هزاره ها قتل عام شده است برای انسان قابل درک می گردد. با توجه به تعداد نفوس هزاره ها در گذشته و وسعت سرزمین های شان می توان گفت هزاره هابیشترین جمعیت این کشور و بیشترین سرزمین ها و اراضی این خاک را در اختیار داشته است. اما پرسش اساسی این است که این سرزمین ها چگونه اکنون در اختیار دیگران است؟ آیا خریداری شده است؟ اگر آری اسناد آن کجا است؟ اگر نشده است از دو حال خارج نیست یا اینکه هزاره ها سرزمین های شانرا بخشیده اند و هدیه داده اند به دیگران و یا اینکه عدوانا وبه زور سرنیزه و غصب از آنان گرفته شده است. صورت اول با توجه به متون تاریخی و نوشته های خود کاتب منتفی است. در صورت دوم باید هزاره ها در دادگاه های بین المللی شکایت رسمی نموده واسناد ومدارک لازم را جمع آوری نمایند. چون این سرزمین ها نه شرعا و نه قانونا نباید در اختیار دیگران قرار داشته باشد مگر اینکه مصالحه وسازش صورت بگیرد. به هر حال به نظر می رسد این مسئله به لحاظ حقوقی قابل پی گیری است.
علامه مرحوم در ادامه و فراز دیگر می نویسد:
{طوایف هزاره دوازده فرقه بزرگ چون دایزنگی، دایکندی، دایمیرداد، دای میرک شاه و دایمیرک، هر پنج معروف به ساده سویکه [می باشد] و دای چوپان، دای ختای، دای نوری، دای میری و دایه، هر پنج موسوم به ساده قبر[است]. بهسود و جاغوری، هریک شامل چندین فرقه بوده و اکنون به جز اندکی از دایزنگی، دایکندی، دای میرداد، بهسود، جاغوری و معدودی از فرقه های ساده سویکه به جامانده دچار ذلت و زحمت اند و روی رفتن به ایران دارند. بقیه که مزارع و مراتع و قلاع[قلعه ها] و منازل و مساکن شان را حکومت تسلیم افغانان نموده است همه در خارجه رفته به رنح و تعب امرار حیات می کنند. این قوم بزرگ، پیشه زراعت و گوسفند و گاوداری دارند و زن و مرد زحمت کش، قانع و صبور[می باشند]. زنان ایشان برک، نمد و گلیم ساخته و روغن زرد به اندازه تجارت تهیه [می کنند که] بازرگانان افغان کوچی صد ها خروار در پنجاب و هند و سند حمل و نقل داده به فروش می رسانند. هم تمامت بلدان افغانستان با نواحی و توابع خود براحت و وسعت معاش می زیستند اما اکنون که تیشه به ریشه خویش زده هزاره ها را از تعصب جاهلان مضمحل و مستاصل ساخته اند عموم اهالی افغانسان به ضیق معاش، تنزل لحوم و دسوم و اقوات و ضعف قوه جامعه گرفتار آمده اند. بازهم ظهیر و معاضد حکومت حاضره (امان الله خان) هزاره ها هستند.}
نکاتی چند در باب این فراز:
1-کاتب به برشمردن نامهای طوایف هزاره در این بخش اقدام کرده است که بسیار ارزشمند است. او شاید بیش از دیگران بر این امروقف بوده است که با توجه به فرامینی که عبدالرحمان به والیان هر ولایت داده بود – که باید از فرماندهان شان در هنگام برگشت از جنگ باهزاره ها بخواهد که سرهای سران هزاره و چهره های بانفوذ هزاره را باخود به شهر ها بیاورند و در منظر و چشم دید مردم قرار دهد و کله منار های که در شهرهای کشور ساخته می شد بدلیل همین فرمان بود – دیگر سری و نامی در میان هزاره ها باقی نخواهد ماند. کسی یا کسانی باقی نخواهد ماند که بتوانند حتا نام طوائف شانرا هم نگهدارند. بنا براین در کنارتبار شناسی زیرکانه سایر اقوام در این اثرارزشمند به تبار شناسی و نژادشناسی هزاره ها هم می پردازد. شاید اگر همین اقدام کاتب نبود واقعا در زمانه ما کسی نمی دانست که طوایف هزاره کدام اند و چند و چون آن برای هیچ یک از هزاره های امروزی معلوم نبود.
2-مرحوم کاتب قصه تلخ و تراژیک مهاجرت دسته جمعی مردم اش و جلای وطن کردن جمعی آنانرا بازگو می کند و می فرماید بجز تعداد اندکی از این مردم بقیه همه جلای وطن نموده وسرزمین های شان را از جور و ستم حاکمان زمانه رها کرده اند و دیگران اراضی آنانرا به زور غصب کرده اند. کاتب از قلعه ها، مراتع سرسبز، گله های و رمه های یاد می کند که نشان می دهد مردم هزاره عزیز و ثروت مند بوده اند و ملک و مال منال فراوان داشته اند. اما چه می شود که این مردم زندگی راحت و سرزمین های شانرا رها کرده در رنج ومرارت و مشقت در دیار غربت و مهاجرت زندگی را ترجیح می دهند. این همان بخش تراژیک ماجرا است که هر انسان آزاده ی را می آزارد و اشک های انسان نا خود آگاه جاری می گردد.
3-کاتب به قصه کوچی می پردازد قصه ی که مانند پتی خزانه قصه بی بنیاد و بی اساسی است که از بی بنیادی آن همه به تنگ آمده است. او از کوچی ها به عنوان تاجرانی یاد می کند که به ظلم و ستم بر سر دست آورد های مردم زحمت کش هزاره در بازارهای هند وسند تجارت می کنند. کاتب می نویسد هزاره های زحمت کش و با عزت اند که تمامی مردم افغانستان حاصل دست رنج این مردم صبور و شکیبا را می خورند. درواقع هم در این کتاب و هم در آثار دیگرش کاتب به روشنی بیان می دارد که قصه کوچی قصه تجارت بر سراین مردم است نه اینکه کوچی نیاز مند به اصطلاح مراتع و چراگاه های هزارجات باشد. بلکه حکوت به زور ابتدا تمام دار و ندار مردم را به یغما می بردند بعد که این مردم سرزمین های شانر ا به راحتی ترک نمی گفتند عده ی را تحت عنوان کوچی اجیر می کردند تا با فشار آوردن بیشتر بر این مردم آنان را وادار به ترک سرزمین ها و تصاحب آن توسط کوچی ها نمایند.
4-به باور نگارنده کاتب هم به تحقیق و جستجو در مورد تبار شناسی و یافتن اصل و نصب مردم اش خیلی اهتمام دارد و هم مهاجرت را راه حل درست نمی داند. زیرا به باور او مهاجرت یعنی پذیرش ذلت و رنج و ملال بیشتر ولی او برای مردم اش آقایی می خواهد نه ذلت. به باور نگارنده همه ی این فراز های نوشته های کاتب پر از اندرز و عبرت است که باید نسل امروز جامعه از آن بی خبر نمانند. دوستانی ک اهل سایت و منابع اطلاع رسانی اند بایددر اطلاع رسانی و بیدارسازی مردم ما بیش از بیش سهم بگیرند. این حد اقل کاری است که می توان انجام داد.
مشخصات کتاب: نژاد نامه افغان
مولف: مورخ نامدار علامه فیض محمد کاتب هزاره (مقدمه، تحشیه و تعلیقه حاج کاظم یزدانی، به سعی و اهتمام عزیز الله رحیمی، ناشر موسسه مطبوعات اسماعیلیان، چاپ اول ۱۳۷۲ قم )

منبع: نمای نزدیک

In this article

Join the Conversation

2 comments

  1. jafar پاسخ

    salam khedmat tamam karkonana va dast andar karan ke ehsas masoliat mikonand ta az haghe mardom hazare ke hamishe morede zolm gharar gerefte sepasgozari miknam.
    ma mardomi zirak va hoshyarim tanha chiz eteffagh ast ke bayad dar beyn ham be vojod biarim ta dige va dar ayande mazom vaghe nashim va az hame mardom hazare javan o pir o khord sal mikham ke be hosh biyan va baraye ayande khish koshesh konan.
    sepasgozaram.

  2. سیف سفری پاسخ

    آقای روحانی موفق باشید.