چرایی مقاومت بهسود وسوالات فرا راه

نویسنده: محمد کاظم وحیدی

قسمت سوم

از سوی دیگر، نیروی بالقوه ی رهبری و پیش تازی که تا کنون به طور مستقیم زیر حمایت چند رهبریت کلاسیک قرار داشته و یا لااقل وجود سایه ی رهبریت کلاسیک را جهت فرو نرفتن مردم در باتلاق انفعال کامل که پیامد خلأ رهبری می باشد، مستدام می خواسته، در وضعیت بحرانی کنونی، بیش از مردم دچار سراسیمگی شده و نمی داند چه کند و از کجا آغاز نماید. تشکل های کوچک متعددی شکل گرفته و بدون حل بحران های هویتی و مبارزاتی، سردرگم به دور خود می پیچند.

این جریانات را که باید از درون شان رهبریت نوینی زاده شود، علاوه بر ضعف سازماندهی که باعث گشته تعدادی افراد غیرمسئول، خبرچین و سودجو در درون شان جا خوش کند، در رویارویی جدی با بحران اعتمادی قرار دارند که بر اساس ارتقای آگاهی مردم پدید آمده است. یعنی مردم دیگر به سادگی به هر فرد و جریانی اعتماد نخواهند کرد، پس باید درمتن مبارزه برای مردم، صداقت، ایمان، مسئولیت و ثبات و پایداری روی ارزش ها و باورهای مبتنی بر منافع مردم را به نمایش گذارند تا بتوانند اعتماد و سپس پشتیبانی بی دریغ و بی حدو حصر مردم را به دست آورند.

این درحالی است که سودجویی و شهرت طلبی، باور اصلی تک تک اعضای تشکل-های نوپا و چند ماهه را می سازد. مسلماً چنین جریاناتی به جای ارتقا یافتن تا سرحد رهبریت توده ها، به دلیل راه انحرافی را که پیش گرفته اند، زیاد عمر نخواهند کرد و تنها عناصری از میان هرکدام آن ها بیرون خواهد آمد و بنابه ضرورت مرحله ای مبارزات حق طلبانه ی مردم، تشکل پیش تاز و مترقی را پایه خواهند گذاشت.

علاوه بر همه ی اینها، تشکل های موجود چنان غرق در مباحثات کتابی و انتزاعی هستند که ضرورت ترسیم استراتژی مناسب را فراموش کرده اند، و اساساً تعریف دقیق و مبارزاتی از استراتژی ندارند و همیشه آن را با تعاریف رایج انجویی خلط می کنند، چراکه اکثر اعضای این تشکیلات را کسانی تشکیل می دهند که در انجو های داخلی و خارجی مصروف کار هستند و اندیشه ی خود را نیز از آن جا می آورند. همچنین نمی دانند که رسیدگی به مشکلات روز مره ی مردم مانند برق، آب، برخورد مسوولین امنیتی منطقه و… را در کجای برنامه ها و مبارزات سیاسی خود جا دهند.

طبیعی است که جو کتاب زده ی موجود و تئوری بازی ناشی از آن، کاذبانه به آن ها بلند پروازی-های غیرمنطقی و غیرعینی (توهم) بخشیده و کارهای روزمره ی مردمی را سخت بی ارزش و نحیف تلقی می نمایند. این جاست که روشن می شود آنان نه استراتژی می شناسند و نه تاکتیک را می دانند که باید در متن مسائل و معصلات روزمره ی مردم حضور یافت و نیز با معضلات سیاسیِ مقطعی مردم مانند فاجعه ی بهسود و بحران قره باغ و جاغوری و… باید و به طور جدی درگیر شد.

مسلماً باید چنین حضور و اشتراکی باید طوری «تعریف» و «تبیین» گردند که دقیقاً از متن اندیشه و باور های سیاسی ما بیرون بیایند و مشخصاً چنین برخوردهایی را امری تاکتیکی تلقی نمود که در راستای استراتژی بزرگ هزارگی نیاز مبرم به شمار می روند.
در متن اقدامت رهبریت کلاسیک تاکنونی، هیچ حرکتی که نشان گر اهمیت دادن به مردم، یا امکان بازگشت به سوی آن ها و توجه با معضلات خورد و بزرگ آنان هرگز وجود نداشت، چراکه آنان تمامی تلاش و انرژی و حتا نیرو و امکانات مالی خود را برای رقابت با یک دیگر به هدر داده و همه ی وقت شان را درکمین جای گزین شدن برای مقام دیگری به مصرف رسانده اند.

یکی نمی خواهد نقطه ی ضعفی از خود بروز دهد و رسیدن احتمالی به مقام معاونت دوم ریاست جمهوری را از دست بدهد، پس باید از وضعیت حاد بهسود با یکی دو مصاحبه و اظهارنظر کوتاه برای به دست آوردن موقعیت مردمی، با زرنگی خود را کنار کشد و عازم خارج کشور شود. دیگری که هیچ امیدی به پشتیبانی مردم ندارد، همه چیزش را در گرو منازعات سیاسی با جناح قوم محور حاکم قرار داده و شب و روز به فکر آن است که رقیبش بر مسندش ننشیند.

می بینیم که در فقدان پیش تاز دموکراتیک و مردمی و بحران مشروعیت و اعتمادی که هم اکنون رهبریت کلاسیک و کهنه با آن درگیر می باشند، مردم تکیه گاهی سیاسی برای مبارزه ندارند. آنان همیشه این سخن را از یک دیگر می-پرسند که در صورت مقاومت و دفاع در برابر تجاوزات مسلحانه ای که به نام کوچی صورت گرفته و تمامی هستی مردم را برباد داده است، چه کسی حمایت سیاسی و اعتباری از آنان خواهد نمود؟

۴ ـ سپری شدن پروسه ی خلع سلاح
گرچه طبق قواعد حرکت و تکامل اجتماعی، با افزایش فشارها شرایط عینی مبارزات و مقاومت مهیا خواهد شد که حتا بدون پیش تاز دموکراتیک و رهبریت مترقی، مردم به طور خودجوش دست به قیام و مقاومت می زنند که جنبش-های خودبه خودی ضد رژیم کودتای ۷ ثور و نیز مقاومت مردم غرب کابل درمقابل تجاوزات رژیم ربانی، سیاف، محسنی، مصداق های بارز آن به شمار می رود، اما نبودن سلاح و امکاناتی برای دفاع و پشتیبانی اقتصادی جهت ادامه ی مقاومت مسلحانه، نطقه ی کور دیگری است که مسئله ی مقاومت همه جانبه و درحد نیاز مردم بهسود را که شدیداً نیاز بود تا متجاوز بی رحم را سرکوب نمایند، به تعطیلی کشانده است.

در این خصوص جناح انحصارگر قومی قدرت که برنامه های توسعه طلبی و تمامیت خواهی را دنبال می کند، به-راستی که خوب و دقیق عمل کرده به اجرای مکرر برنامه های دایاگ و دی دی آر، تمامی کسانی را که امکان می-رفت روزی درمقابل فزون خواهی و انحصارطلبی آنان مقاومت کند را به طور کامل خلع سلاح نموده اند که در این پروسه، عناصر مدعی رهبری (رهبیت کلاسیک گذشته) جدی ترین اقدامات را در همکاری با نظام حاکم انجام داده است. بنابراین، مشکل سلاح به عنوان ابراز مورد نیاز «تجاوز»، فی نفسه معضل بزرگی در این مرحله بوده که مقاومت مردم را مؤقتاً با کندی و رکود مواجه ساخت.

۵ ـ نقش اولوسداری در سرکوب مردم
از آن جا که حرکت اولیه و دروازه ی ورودی مهاجمین مسلح عمدتاً از مسیر مرکز بهسود بوده و حتا در این رابطه شواهدی وجود دارد که با همکاری و حتا رهنمایی فهیمی اولوسدار مرکز بهسود و فرمانده ی پولیس این اولوسداری صورت گرفته است، یکی از مسئولین اولوسداری مرکز به من گفت که آقای فهیمی با درایت خود کوچی ها را از مناطق مربوط حصه ی دوم بهسود به سوی حصه ی اول سوق داد! (چه درایتی!!) پس نباید او را بی خبر از نقشه ی مهاجمین مسلح دانست و اساساً انتصاب مجددش (پس از اخراجی که به خاطر شکایت مردم صورت گرفته بود) به-خاطر همکاری وی در اجرای طرح های انحصارطلبانه ی دولت بوده است.

بنابراین، ایشان از برنامه ی کامل جلوگیری از مقاومت مردم برخوردار بوده که بسیج گسترده ی خبرچین میان مردم، جلب و احضار و بازداشت عوامل مشکوک به همکاری با مقاومت گران احتمالی و تهدید مروجین اندیشه ی مقاومت، از جمله اقداماتی است که وی علاوه بر اطلاعات نادرست دادن به مسئولین بلندپایه ی دولتی و رادیو ها و ارائه ی تحلیل های راه گم کننده ، انجام داده است. به همین دلیل، نباید تلاش های وی و همکارانش را در شکستن جو مقاومت و جلوگیری از بسته شدن چینین نطفه ای کم بها داد.

۶ ـ بی تجربگی و عدم آمادگی رزمی پس از شش سال آرامش
زمانی که تجاوزات کوچی نماها بر بهسود صورت گرفت، حدود شش سال از آخرین نبردها و مقاومت مردم هزاره درمقابل تجاوزگران طالبی می گذشت. دراین مدت هیچ کس سلاح بر نگرفته بود و روحیه ی رزمی مردم نیز توسط رهبران احزاب سیاسی هزارگی به کلی کشته شده و به همین دلیل هم رزمندگان دیروزی که تا دیروز نیروی رهگشا به شمار می رفت، روز به روز و به تناسب به حاشیه راندن شان توسط رهبران و سپس تبلیغات زهرآگین قشر تحصیل کرده ی بی خاصیت ما، مشروعیت خود را از دست می داد. به عبارت دیگر، نیرویی که تا دیروز و متناسب با نیاز مرحله ای تهاجمات مسلحانه ی گروه های قدرت طلب بر مردم ما، دست به مقاومت مسلحانه زدند، بیش از هر نیروی دیگری توسط نسل کتاب خوان کنونی شدیداً مورد سرزنش قرار گرفت.

این بی رحمی و بی انصافی نسبت به نسلی که با فدیه ی جان و مال خود به ضروری ترین نیاز زمان و دفاع از بود و هست مردم پرداخته، بزرگ ترین ضربه را بر روحیه ی آنان وارد نمود که دیگر به هیچ قیمتی حاضر نگشتند تا دوباره دست به سلاح ببرند. در کنارش طرد شدن نامردمانه ی آنان از دم و دستگاه رهبران احزاب سیاسی ای که بقا و کسب موقعیت های سیاسی ـ مالی شان را مدیون جان بازی های آنان هستند، درس دیگری است که آنان آموخته اند تا دیگر در رکاب کسی شمشیر از نیام نکشند.

همچنین تبلیغ و ترویج شعر فریبنده ی پایان یافتن جنگ، تمامی تمایلات و گرایشات خشونت گرایانه را به کلی از اذهان زدود و حس بی مسوولیتی رزمندگان مقاومت دیروزی جای آن را گرفت.

دو جریان یادشده (رهبران سیاسی احزاب هزارگی و قشر تحصیل کرده) بیش ترین نیروهایی بودند که تبلیغ پایان یافتن پروسه ی جنگ و آغاز مبارزات سیاسی و برخورد اندیشوی را با جدیت دنبال نمودند. قشر رزمنده ی دیروزی طی تبلیغات فراگیر رسانه ها، شرم زده از مبارزات و مقاومت های مسلحانه ی گذشته، به گوشه ی عزلت فردی خزید و چون در دنیای سیاست و تحولات آن جایی برایش درنظر گرفته نشده بود، خودش را از صحنه کنار کشید.

آنان به عنوان ابزاری که دیگر موردی برای استفاده ندارند، با بی مهری و کم لطفی کاملی مواجه شدند که ناچار از پیوستن به زندگی شخصی گردیدند. عدم قدردانی از آنان و حتا محکوم شدن شان توسط نسل کتاب خوان، آنان را نسبت به همکاری مجدد بدبین نموده و به-حدی عقده ای ساخت که با کنار کشیدن از صحنه ی مبارزات و مقاومت های خشونت بار، درصدد آن گشتند تا از گزند حملات ناجوان مردانه ی کتاب خوانان تازه به دوران رسیده ی خنثا، در امان بمانند.

این مجموعه عوامل و نیز مسائل کوچک تر دیگر روی هم رفته باعث شدند تا آن چه در بهسود رخ داد، بدون مقاومت ناشی کنار گذاشته شدن نسل مقاومت از صحنه، در کوتاه مدت به فاجعه ی بزرگ انسانی تبدیل گردد و دولت به-عنوان مرجع قانونیِ ذی صلاح و مسئول تأمین امنیت شهروندان، نه تنها هیچ تلاشی جهت جلوگیری از تجاوزات مسلحانه ی کوچی نماها ننمود، بلکه وقتی متوجه عدم موجودیت نیروی مقاومتی می گردد، با شادمانی ناظر اوضاعی می شود که کاملاً به نفع جناح انحصارگر قومی قدرت که طراح اصلی و پشت پرده ی برنامه های تجاوز هستند، ادامه داشت.

درکنار آن، قرار دادن افراد متعصبی چون وحیدالله سباوون مشاور شخصی رییس جمهور که قبلاً مسئول استخبارات حزب گلبدین بوده است، اوضاع را کاملاًٌ بر وفق مراد متجاوزین قوم محور پیش برد. این فرد در اجتماع مردم در مرکز بهسود وقتی احساساتی شد، ناخودآگاه حرفی از دهنش خارج گردید که ماهیت وی و جناح-های همکارش را برملا ساخت. وی خطاب به من گفت: «من بزرگ شما هستم، من میر شما هستم». بنابراین باید دانسته شود که قرار گرفتن افرادی در رأس کمیسیون دولتی حل مسأله ی کوچی که خود شدیداً طرفدار حرکت مسلحانه ی به اصطلاح کوچی هستند، بیش ترین تلاش و بالاترین اقدام جهت سرکوب و هشدار هزاره ها به شمار می رود.

امید است، جماعت های کتاب خوانی که مبارزه را دست کم می گیرند و به دلیل شیفتگی شان به واژه های به اصطلاح مدرن و تحت تأثیر جو قرار گرفتن، می پندارند که همه چیز با کلید واژه های کتابی آنان حل خواهد شد، کمی به خود آیند و بدانند که پروسه ی کنونی مرحله ی آمادگی برای تحقق و تداوم استراتژی «تاجک ها به تاجکستان، ازبک ها به ازبکستان، هزاره ها به گورستان» بوده که نهایتاً افغانستان، پشتونستانی باید گردد که بیش از دو سده آمال و آرزوی حکام قوم محور را تشکیل می دهد.

بله قوم گل من،
اگر واقعاً تصمیم به زندگی نمودن گرفته اید، باید خود را برای هرنوع مبارزه و مقاومتی آماده نمایید. باید این حقیقت درک گردد که مبارزات خاصی پاسخ گوی شرایط خاص بوده و فرد ناچار از آمادگی برای هرگونه مبارزه می باشد. در این خصوص یک ضرب المثل اسرائیلی می گوید، «وقتی در برکه زندگی می کنید، باید هم زیستی با تمساح را بیآموزید». پس در شرایط میهنی ما که جمعی درصدد تحقق آرمان های سلطه گرانه ی قومی هستند، باید هر لحظه منتظر حادثه و فاجعه ی تازه ای باشیم که نحوه ی مقابله با آن را باید از قبل آموخته باشیم.

قسمت اول| قسمت دوم |قسمت سوم

شبکه ی سرتاسری مردم هزاره

In this article

Join the Conversation

1 comment

  1. ali پاسخ

    yes that right but hazara should start fight for there right that is the only way to do it not collect money and sleep in the corner like karim khalili doing