هزاره ها، ترک تبار اند و زبان مادری شان در قدیم، ترکی بوده نه فارسی

عباس دلجو

بخش اول | بخش دوم | بخش سوم | بخش چهارم | بخش پایانی

حتی تا هنوز در بین مردم اَزرَه، آناتومی بدن انسان با نام های که بیشتر منبع ترک – مغولی دارند، یاد میگردد که من مختصرا تعدادی ازین کلمات را که مربوط اعضای بدن انسان میباشند ذیلا آورده ام :

اِرکَه : انگشتِ شصت.
اَلغَه = کفِ دست
اُونگه : رنگ صورت، چهره
اُوقرَه = چشم
بَبَرداغ : برآمدگی زیر گُلو
بوربِی = کوری پای
بوینه : گردن
بِیَه = قد
پاتِی = دلک پای
پیچَه/پیکی : زلف
پَیچَه : پای
پید : شکم
قچیق = بغل
تراغ : فرقِ سر
تُموغ : استخوانی در مچ یا زانو
توغَی : آرنج
تُولغَه = سر
چاقو/ چُوقُو : شقیقه
چَمبَه : مشت
چُولاق : لنگ
چیجین = سینه
خَرخَتَک = گلو . حلقوم
جر جیست : قواره و قیافه
جُو جُو/جِیجِی : پستان
جُور = بازو
دالُو : کتف، استخوانِ شانه
داقِی : موی گره خورده
دِلنِق یا دلنغ : گوشتی که از اثر چاقی در زیر زنخ آویزان شود
سُغرَه لَه : پوستی که روی زخم می خشکد
سیبکیل : لکه ای روی
سینگیر : عضله، مفصل یا شاهرگ بزرگ پا
شَنگَک : ناخن
شیغَی : بجل
قاش = ابرو
قَباغ = پلکِ چشم، پشتِ چشم
قبَرغَه : استخوانِ دنده
قَچَر = بناگوش, صورت
قَچِیغ = بغل
قُری/قورری : چورره, کسی که بیضه اش آماسیده باشد
قُول : بازو
قِیتَه = شکم
کاکُورتَک : برجستگی زیر حلق
کَتُوک : گلو – حلق
کُوجِی : آماس کردن، پندیدن ؛ عصبی
کَورَه = شکم
کومَه = گلبن روی
کیرپَک : مُژه چشم
کِیمُوک : استخوان غضروفی
گِیدگَه : پشت گردن
لاق : سر بی موی
لُولُوگ : نوک پستان
مُوتَک = استخوان قوی گردن و بازوی انسان
موتیو : مشت انسان
موچقی : بی جا شدن مفصل
و…
همچنان اکثر نام های وسایل خانه و افزار های کاری که از قدیم الایام تاکنون در بین هزاره ها قابلیت استفاده داشته است، نیز نامهای ترکی – مغولی دارند که به نمونه های از آن نامها توجه کنید :
اَتَنگ : ریسمان کلفت و ضخیم که با آن اوسپار را با یوغ بهم می بندد
اَرچُور : چادر سفید عروسی
اِسکَنَه : ابزاری که با آن چوب را سوراخ کنند.
اُلچَک : دستبند.
اَلغُوچَک : سنگ پلک بین جوی یا دریا جهت رفت و آمد عابر
آلغَه : چَکُش.
اَلَک : غربال .
اَلَو : آتش، اَلَنگ ،زبانهِءآتش
اُنغُو : جای سوراخ دسته بیل
اوغور : هاون سنگی
اُوگ : خطهای باریک بین بافت گلم و بَرَک
اُولقُه : تخمین و اندازه
اِیرگِینگ : چوکات پائین دروازه
ایلَک : غربال در بعضی نقاط هزاره
بوغبَن : بستره پیچ
بوگدَه : کارد بزرگ
بیلَو : سنگِ مخصوص برای تیز کردن چاقو، سنگِ سُمباده.
بِیلَی :دستکش چرمی که از ان هنگام درو خار استفاده میشود
پَلاس : گلیم
پَنگ : شاهین ترازو
پِیچول : تناب، ریسمان
تاس : ظرف آبخوری
تاقین : کلاه
تال : شاخه‌های باریک درخت
تایچَه/تَیچَه : یکی از دو لِنگهِ جوال
تِبشِی : طغار چوبی که در آن خمیر کنند
تَبراق : دستکول . بکس سر شانه ای
تَسمَه : نوار چرمی
تغار : طشتِ بزرگ، برای خمیر درست کردن
تَمبَه : کلون در
تَنگ : تسمه و نوار پهنی که به منظور محکم نگهداشتن پالان در کمر اسب و اُلاغ میبندند .
تُوبرَه : کیسه که در آن دانه انداخته بخورد اسپان دهند
توکنَه : دیگِ بزرگ مسی
تونتِی : کارد کند
تَیاغ/تیاق : چوبدست ، عصا
جاجیم : نوعی کلیم دستباف پشمین و منقش، یک نوع لحاف پشمی هزارگی
جُوال : خورجین
جُول : در گذشته بیشتر به معنی پالان، پوشش اسب، پوشاک چهارپایان و انسان، پارچه بافته شده از موی بز پارچهِ و روانداز بزرگ، قطور و ژنده و ایضاً لحافِ کهنه و مُندرس
چارُوغ : یکنوع کفش زمستانی که از پوستِ خام درست می‌شد
چَبچُور : کرنج
چَپَر : خرمن کوب
چَگَس : قفس
چَلمَه : سرگین
چماق : چوب دسته، عصا
جَمخَو/چَمخِیو : لحاف . رخت خواب
چَمُوس : نوعی کفشِ چرمی
چیغیل : غربال بزرگ، الک
چوبچَک : چوبی که از بین تانیسته گلم تیر میشود
چُوغ : نخ باریکِ پشمی
چَلبُور : قمچی، افسار اسب، تسمه . ریسمان
چَمچَه : یک نوع قاشق بزرگ
چَنگک : قُلاب
خارَه : پشته بزرگ خرمن
خاشه : هیزم خشک
خُور : ناوه دول اسیاب که از آن ارد میریزد
خُورفَه : گدام گندم
خُولَه : شیره گیاه کوهی
خیجه : آشغال ، خاک جارو
خیللَه : چوب نوک تیزی که در بدن خر مکرر فرو برند تا حرکت آن را تسریع کنند
دابَه : مشک روغن
دُرُوشتَه : مخلوطی از کاه و علف سبز که برای حیوانات درست میکند
دُوتَر : آستر لباس . آستر کرتی
دولاغ : نوعی شلوار زنانه که تا مچ پا را می‌پوشاند
دِیرَک : ستون
دِیشکَه : خمره
دِیگلِی : دیگ خورد
دِیلمُول : خوشه گندم نورس بریان شده
دَیمَه : گندم للمی
رَف : جاکتابی یا جاقرانی که در دیوار تعبیه میشود
زُلفِی : حلقهء در
سُرچِی : وسیله نجاری
سَلَّه : عمامه، دستار، لُنگی
سناج :کیسه و توبرۀ پوستی
سُوچِی : آله سوراخ سوراخ است که با آن مایعات از جمله شیر را صاف کنند
سولغَه : دلوی که از پوست گاو درست شده و در کاریز کنی ها آب و لوش و گل را توسط ان از پائین به بالا نقل میدهد
شاتُو : نردبان
شَلکِی : فرشی که از پشم گوسفند تهیه می شود
شُگُور : وسیله‌ای چتر مانند که از تال(=تَرکه) بافته می‌شود و روی آن، خمیر و غیره پهن کنند.
غَلبیل : غربال
غونج : جوال
غِیغُو : علف کوهی خوراک دام
قاب : نوعی ظرف، نیام شمشیر ، چارچوب عکس
قاقمَه : نام بهترین نوع گلیم هزارگی
قَبا : بالاپوش
قَبتورغِی : کیسه چرمی . نبات کوهی
قُبٌه : گنبد . وسیله تزئینی دایره شکل که زنان و دختران بالای سینه شان میدوزند
قبقو : تله ، دام
قُرُبچی : 1-انگشتانه ۲-ظرفِ کوچک در لهجهء دایزنگی
قرغَنَه : نوعی درختچه کوهی
قشو : آلتی که با آن پشت اسب و اُلاغ را بخارانند و تیمار کنند
قَلغُو : نام نوعی گیاه، برگِ ریواس، برگِ چتر مانند
قَمچی : تازیانه
قوبوز : نوعی آلتِ موسیقی هزارگی که امروزه متروک شده
قوغ : زغالِ گداخته . آتش
قۇنداق : جامه ای که طفل را در بین آن آن میگذارد و معنی دیگر آن دیپچیک تفنگ
قَیچِی : مقراض
قَیزَه : لِگام اسب
کَرپَه : سنگ شنی . صخره
کَزلِک : چاقوی کوچکی که بانوان بر روی قبای خود می‌بندند
کَندُو : انبان آرد که از گِل ساخته شده
کَوثَره: پا افزار، کفش چرمی
کوکنَه : افسار چارپایان
کَیپَنَک : نوعی بالاپوش نمدی
کِیدلَک : دسته چکش و تیشه
کِیزلَک : چاقوی کوچک
گِینتِی : مثل کلنگ اما با دوسر نوکدار
گولَه : چوبی که در بافت گلیم بکار میرود
لغام : افسار
ماشَیو : پارچه پشمی . بَرَک
مَنجگ : رف . چوبی پهن که دو طرف آن در دیوار میخ کرده بر آن وسایل خانه و از آنجمله قران و یا کتابها را میگذارند
مورِی : دریچه کوچک نورگیر در سقف اتاق
نُغُول : آبرو . دودکش تنور و بخاری
نوخته : افسار, مهار
وُدکُو : کود از سرگین حیوانات
یَراغ : اسلحه
و…

این واژه های ترکی – مغلی مشت نمونه خرواری است که منشاء تباری ترک – مغلی هزاره ها را ثابت میسازند و اصلا در زبان فارسی مورد استعمال نداشته و در واقع گویش هزاره ها را از زبان فارسی متمایز ساخته اند . چون زبان مادری هزاره ها در قدیم ترکی – مغولی و متعلق به زبان اورال آلتایی بود، به همین لحاظ آنان، قادر به درک معانی واژه های بالا میباشند .

اما بحث اینکه مردم هزاره از کدام زمان به اینطرف زبان مادری شان را از دست داده و فارسی زبان شده اند، پُرسمانی اکادمیک است که نیاز به بحث تخصصی دارد که باید زبان شناسان بر اساس داده های علمی، تحقیقاتی و تاریخی به آن پاسخ درخوری ارایه کنند . امیدوارم قلم بدستان و مورخین با صلاحیت، مخصوصا زبان شناسان درین زمینه با تحقیقات گسترده و علمی شان روشنی لازم را بیافگنند.

منبع: نمای نزدیک

شبکه ی سرتاسری مردم هزاره

In this article

Join the Conversation