زنانه‌ نویسی یک مرد، نگاهی به رمان ناشاد از حسین محمدی

منوچهر فرادیس|منتقد ادبی

در ادبیات داستانی امروز افغانستان، محمد‌حسین محمدی، نامی آشنا و نویسنده ای‌ پرکاری است. از او تا حال دو مجموعه داستان به نام‌های “انجیرهای سرخ مزار” و ” تو هیچ گپ نزن” و همچنین یک داستان بلند به نام “از‌ یاد ‌رفتن” که هر سه از سوی نشر چشمه در تهران چاپ شده و رمان اخیر او “ناشاد” که از سوی انتشارات تاک در کابل چاپ شده، منتشر شده است.


حسین محمدی در کنار این‌ها دو کار بسیار مهم دیگر نیز برای ادبیات داستانی افغانستان انجام داده که یکی‌ نوشتن ‌کتاب فرهنگ داستان‌نویسی افغانستان است و دومی ‌‌جلد نخست کتاب تاریخ تحلیلی داستان‌نویسی افغانستان.

‌ به باور من، رمان ناشاد ‌یکی از کار‌های مهم محمدی در عرصه‌ داستان‌نویسی است. این رمان هم به لحاظ ساختار‌‌ و هم به لحاظ زبان و محتوا‌ قابل تأمل است.

رمان ناشاد نزدیک به ۲۴ ساعت از زند‌گی دختر “سیدمیرک‌شاه آغا” شخصیت محوری رمان از یادرفتن است که در ۱۶۲ صفحه روایت می‌شود.

رمان ناشاد در عین استقلال، ‌رابطه‌ تنگاتنگی با رمان دیگر نویسنده، از یاد رفتن، دارد و سال‌هایی را روایت می‌کند که طالبان بر شمال افغانستان حاکم شده‌اند و ناشاد ـ مادر دختر، او را همیشه “ناشاد” صدا می زند.

ناشاد نمی‌تواند به بیرون از خانه برود و جز به زیر‌ زمینی رفتن و گِل خوردن و گاهی شب‌ها رفتن به حیاط خانه، برای کشیدن آب از چاه، کار دیگری ندارد.

او آرزوها و غصه‌هایی دارد که آن‌ها را در درون خود می‌خورد و جرئت گفتن آن‌ها ‌را به کسی ندارد؛ کسی هم نیست که این حرف‌ها را به او بگوید.

بیان زنانه از راوی مرد

رمان ناشاد به شکل دوم‌ شخص خطابی روایت می‌شود؛ زاویه‌ دیدی که بسیار به ندرت در داستان‌نویسی و رمان‌نویسی جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد و در این رمان تجربه‌یی نو از این زاویه‌‌ی دید ارائه شده است و خواننده در هنگام خواندن چندان درگیر دوم‌شخص بودن زاویه‌ دید نیست.

رمان با آن‌که توسط یک نویسنده مرد نوشته شده، اما آن‌چنان به روحیات و نیاز‌های زنانه پرداخته شده که خواننده از این‌که مردی در مورد زن‌ها نوشته، احساس غربت نمی‌کند‌. یادم هست‌ وقتی رمانی از شهرنوش پارسی‌پور، نویسنده ایرانی را می خواندم ‌که ‌از زبان یک مرد روایت می‌شود و با این پیش‌فرض که نویسنده زن است،‌ ‌احساس خوش‌آیندی در مورد رمان به خواننده دست نمی‌داد. اما محمدی در نوشتن از دنیای زنان و از زبان زن بسیار موفق ظاهر شده است.

شخصیت اصلی رمان یک زن است اما هیچ‌گاه در خواننده این حس به‌وجود نمی‌آید که راوی مرد از دنیایی زنان چی می‌داند؟

‌زمانی که نویسنده ‌از عادت ماهیانه یا قاعده‌گی شخصیت اصلی رمان، می‌گوید آن‌قدر قوی و خوب پرورانده شده که خواننده احساس نمی‌کند، نویسنده یک مرد است. نشان دادن مشکلات و حالات روحی‌یی که شخصیت اصلی، در زمان قاعد‌گی دارد، نمایانگر هنر نویسنده است؛ اما تکرار بیش از ۲۵ بار «لته‌ بی‌نمازی»‌ یا گفتن «لته» که در رمان آمده، کمی افراط در استفاده از این واژه است و خواننده را به نحوی دل‌بد و خسته می‌کند. در کنار این حس زنانه، نویسنده از نیاز شخصیت اصلی به خوبی حرف می‌زند و ‌نیازهای شخصیت رمان را به خوبی‌ نشان می‌دهد‌، نیازی که یک دختر جوان و تنها، به جنس مخالف دارد‌.

“یادت است که لالایت را با دختر دیوانه‌سور فقیر‌مامد در این کاه‌‌خانه دیده بودی. آن روز همین‌طور آمده بودی تا ببینی که اگر ماکیانی تخمش را در این‌جا مانده باشد، جمع کنی که صدایی را شنیده بودی. پُس‌پُسک‌شان را اول که شنیده بودی، مانده بودی که کی استند که پُس‌پُسک می‌کنند.کی بود؟ آن‌وقت‌ها لالایت هنوز گریخته ایران نرفته بود. تا هنوز طالب‌ها مزار را نگرفته بودند. لالایت دختر دیوانه‌سور فقیر‌مامد را روی کاه‌ها خوابانده بود و یخن دختر… دیگر ایستاد نشده بودی. جانت لرزیده بود. تو را هیچ ندیده بودند. آن‌وقت نفست بنده آمده بود و احساس می‌کردی یک نفر کالای تو را لُچ کرده است. دروازه‌ی پشتی کاه‌خانه باز بود. مگر حالی همیشه بسته است تا کدام‌کس یا کدام تا شغال به حویلی ندرآید. همین‌جا ایستاده شده بودی و باز خودت را پس کش کرده و رفته بودی به بالاخانه و در گوشه‌یی چُملُک شده و خواب کرده بودی؛ اما فکر لالایت و دختر دیوانه‌سور فقیر‌مامد در کاه‌خانه رهایت نمی‌کرد و یخن باز و سینه‌های ُلچ و … روی کاه‌‌ها… باز نفهمیده بودی که چه‌قدر تیر شده بود و آیا خواب رفته بودی و یا نی که لالایت آمده بود و گفته بود که کالایش را بدهی که کالایش پر از کاه شده است بیخی. و تو همان‌طور خیره‌خیره به سویش دیده بودی که لالایت دَو زده بود که: “کَر استی؟ نمی‌شنوی؟ تو را گفتم که کالایم را بده.”

‌‌در کارهای بیش‌تر داستان‌نویسان ما که در ایران متولد شده‌اند یا در آن‌جا درس خوانده‌اند و نوشته‌اند،‌ مذهب‌گرایی و گرایش شدید به مذهب وجود دارد. چی بهترین، چی بدترین داستان‌نویس و شاعری که در ایران سر برآورده، مذهب‌گرایی در نوشته‌های‌شان دیده می‌شود؛ اما رمان ناشاد در این میان یک استثنا است.

خواننده‌ امروز‌ و رمان مدرن به دنبال جهان باز و آزاد است، جهانی که در آن قید و بند نباشد، چه اجتماعی، چه مذهبی و چه سیاسی. وقتی آثار‌ نویسنده‌های ما را که در ایران رشد کرده‌‌اند، می‌خوانیم؛ گاهی در ذهن ما این توهم پیش می‌آید که‌ یک جزوه مذهبی کدام حوزه‌ علمیه را می‌خوانیم یا یک رمان؟ اما محمدی در این رمان، این مرز را شکسته و رمان را با توصیف‌ها و فضا‌های کاملا جذاب و جالب روایت کرده؛ فضا‌ها و روایت‌هایی که در آن دیگر مذهب دخالت ندارد، اگر هم چیزی گفته می‌شود وصله‌ ای ناجوری نیست.

‌رمان ناشاد را می‌شود یک رمان عمومی خواند تا یک رمان منطقه‌. در این رمان نویسنده با شخصیت‌های خود که زیاد هم نیستند، صمیمی و مهربان است. راوی ممیز‌کننده نیست، راوی هر آن چیزی را که دل شخصیت‌ می‌خواهد، بیان می‌کند و در قید این نیست که جمله‌های شخصیت اصلی داستان را مهندسی کند.

رمان ناشاد ‌از نظر زبانی برای خواننده بسیار جالب است‌، چی این خواننده جزو افراد عادی باشد، چی جزو افراد‌ خبره. نثر روان و ساده‌ رمان ناشاد خواننده را وادار می‌کند که رمان را دنبال کند. به جز واژه‌هایی چون: کَلَس، طَزَر و تریت، دیگر واژه‌های رمان نامأنوس و ناآشنا برای خواننده‌ی غیر بلخی نیست.

دو نکته مبهم

‌به نظر من در رمان دو ‌‌ابهام وجود دارد: یکی گِل خوردن شخصیت اصلی رمان و دوم به زیر‌زمین رفتن مدام او است. من برای گِل خوردن شخصیت اصلی رمان ‌تعبیر اقناع‌کنند ای، لا‌اقل برای خودم، نیافتم. شاید هم منظور از گِل خوردن در این رمان همان خاک شدن و اضافی بودن زن است در زمان طالبان.

اما برای به زیرخانه رفتن شخصیت اصلی رمان که یک دختر است و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمانی که رمان‌ در آن روایت می‌شود، تعبیر‌های فراوانی می‌توان یافت. یکی نمایان‌گر در پستو بودن و در حاشیه بودن زن در یک نظام کاملا بسته و سنتی مذهبی است ـ نظام طالبانی. دوم، زنان نباید دیده شوند، سوم می‌شود گفت ترس خانواده‌ دختر از حکومت آن زمان است که مبادا دخترشان دیده شود و کسی بفهمد که دختر جوانی این‌جا است تا به او دست‌برد زده نشود.

رمان ناشاد به روشنی نمایانگر در حاشیه بودن و تا اندازه‌ ای اضافی بودن زن در نظام طالبانی است. پدر دختر همیشه متوجه این است که دخترش باید در زیرزمین باشد، تا جایی‌که شخصیت اصلی رمان، اگر نیاز به دستشویی رفتن هم داشته باشد، باید صبر کند و از زیر‌زمین بیرون نشود تا مادرش بیاید که مبادا دختر صدای خود را بلند کند؛ که بلند کردن صدای دختر گناه دارد.

ردپای عتیق رحیمی

‌رمان ناشاد، آشکارا، متأثر از رمان “هزارخانه خواب و اختناق” نوشته‌ عتیق رحیمی است. بیش‌تر نویسنده‌هایی که تقلید می‌کنند‌ چندان ‌موفق نیستند، اما رمان ناشاد با آن‌که در ساختار و زبان و تا حدی شیوه‌ روایت متأثر از رمان هزارخانه خواب و اختناق است، اما اثر تقلیدی و پیش‌پا افتاده‌ ای‌ نیست.

بیش‌تر آثاری که متأثر ‌یا تقلید‌شده از یک اثر دیگر است، نسبت به اثر تقلید شده ضعیف‌تر‌ند‌؛ اما رمان ناشاد خیلی خوب نوشته شده و قابل تحسین است.

با آن‌که محمدی آشکارا ‌و آگاهانه از هزارخانه خواب و اختناق متأثر بوده؛‌ اما ناشاد حرف‌های خودش را دارد و می‌شود این دو اثر را کنار هم گذاشت ـ ناشاد و هزارخانه…. ‌ـ بی آن‌که ناشاد ‌در برابر هزارخانه خواب و اختناق ضعیف بنماید.

به نظرم رمان ناشاد به همان اندازه‌ که رمان هزارخانه خواب و اختناق حرف دارد، ‌‌شاید هم بیش‌تر از آن ‌حرف برای گفتن دارد، چه در محتوا و چه در ساختار رمان‌.

شناسنامه

نام رمان: ‌ناشاد

نویسنده: محمد‌حسین محمدی

سال چاپ: زمستان ۱۳۸۹ خورشیدی

ناشر:‌‌ انتشارات تاک، کابل

نوبت چاپ: اول‌

منبع: بی بی سی

شبکه ی سرتاسری مردم هزاره

In this article

Join the Conversation