
عباس دلجو
16/۱۲/۲۰۱۱
در شرایط فعلی جامعه هزاره، یکی از موارد ضروری و لازمی که به بحث کشانیده شود، بحث تقدم «حق مذهبی» بر «حق سیاسی» و یا اولویت حق سیاسی بر حق مذهبی است که اتفاقا طرح این بحث، از اهمیت به سزایی در جامعه هزاره برخوردار میباشد . روی این ملحوظ این قلم، اولویت این دو حق را به بحث گرفته و بعدا در راستای ضرورت تامین حق سیاسی، مطالبی را خواهم نوشت . اما در قدم نخست باید متذکر شوم که درین نوشتار صرف بحث در باره تقدم حق سیاسی بر حق مذهبی و یا بالعکس است که به بحث کشانده شده است . یعنی اولویت این دو حق مطرح بحث است نه حقانیت این دو حق که بحث جداگانه ی است و خارج از حوصله این نوشته میباشد .
در شروع بحث، باید موقعیت هزاره ها را در شرایط فعلی در نظر بگیریم که در چه جایگاه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… قرار دارند؟. با یک حساب سرانگشتی درمی یابیم که هزاره ها هنوز کمافی السابق در حاشیه پرت شده و از حیث موقعیت اجتماعی در پایین¬ترین لایه ¬ساختار اجتماعی قرار دارند . از نگاه سیاسی، حلقات تمامیت خواه قوم حاکم، آنان را از حلقه حاکمیت سیاسی بدور نگهداشته و مبتنی بر حضور فیزیکی شان، چانس مشارکت متناسب در ساختار حاکمیت را نداده اند و هنوز که هنوز است فاقد فرصت¬های ضروری برای دخالت در فرآیند سیاسی هستند . از نگاه اقتصادی، از کوچکترین امکانات اولیه محروم بوده و از جمله فقیرترین و بی بضاعت ترین مردم کشور به حساب میایند .
با توجه به واقعیت های موجود جامعه هزاره، اصلی ترین رسالت آنان در قدم اول اخذ حق سیاسی و انسانی برای مردم ما میباشد . زمانی که انسان ها در یک کشور از حق سیاسی (political right) که حق پیوستن و مشارکت در ساختار حاکمیت سیاسی است، برخوردار باشند طبعا به عنوان یک شهروند در تامین سایر حقوق (rights) اعم از مذهبی، اقتصادی، فرهنگی و مطالبات انسانی شان دست باز خواهند داشت . اما اگر حق دخالت در تعین سرنوشت سیاسی شان نداشته باشند و تنها از مجموع حقوق و امتیازات انسانی فقط از حق آزادی مذهبی آنهم به گونه ی صوری برخوردار باشند، آیا میتوان ادعا کرد که به تمام حقوق و امتیازات انسانی نائل شده اند ؟ مسلما که نه .
فقط در پرتوی حاکمیت مناسبات دموکراتیک و توسعه سیاسی است که انسان ها به همه حقوق انسانی شان صرف نظر از وابستگی های سیاسی، مذهبی، نژادی، جنسیت و رنگ نائل شده و از حیثیت انسانى برابر با سایر انسان ها برخوردار میگردند و حقوقی بر این حیثیت انسانی آنان متصور است که بنام حقوق بشر مسمی گردیده است که فعلا اجرای این حقوق یکی از دغدغه های اصلی جهان بشری میباشد . به همین لحاظ اعلامیه جهانی حقوق بشر بمثابه یکی از ضروریات غیر قابل انکار جامعه جهانی در دهم دسمبر ۱۹۴۸ میلادی برابر با نوزدهم میزان ۱۳۲۷ خورشیدی، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید . که این حقوق شامل حق حیات، حق سیاسی، حق اجتماعی، حق اقتصادی، حق فرهنگی، حق مذهبی و… میباشند . در مادهی دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر قید شده است : «هرکس بدون هیچگونه تمایزی ازحیث نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، باور سیاسی یا هر باور دیگری، خاستگاه ملی یا اجتماعی، دارایی و ولادت یا هر موقعیت دیگری از حقوق و آزادیهایی که در این اعلامیه برشمرده شده است برخوردار است.”
فراموش نگردد که ما برای آزادی مذهب در قدم اول نیاز به آزادی و توسعه سیاسی داریم. در کشوری که توسعه سیاسی و آزادی های مدنی وجود داشته باشد قطعا در آنصورت به قول «جک دانلی» حق بودن (being right ) تبدیل به حق داشتن (right having) میشود و همه انسان ها از تمام حقوق و امتیازات انسانی به شمول حق آزادی مذهبی نیز برخوردار میگردند . اما اگر آزادی سیاسی در کشور وجود نداشته باشد در خلاء آزادی سیاسی است که زمینهی استبداد سیاسی در جامعه تحکیم یافته و حقوق شهروندی در عدم وجود فضای مناسب سیاسی تضیع میشود . ولو در ظاهر به شهروندان آزادی صوری اجرای مناسک مذهبی را بدهند .اما تمامیتخواهی و انحصار طلبی سیاسی حکام، مردم را به رعیت و برده و فرمانبردار تبدیل کرده و از تمامی حقوق و امتیازات انسانی و سیاسی محروم می سازند .
آزادی سیاسی به معنی آزادی حق شرکت در ساختار حاکمیت سیاسی میباشد و از طریق مشارکت سیاسی است که مردم به حقوق انسانی شان نائل میگردد . مشارکت مردم در فرایندهای سیاسی می تواند باعث تقویت هویت جمعی گردیده و پروسه تحقق پدیده ملت – دولت را سرعت بخشد . زیرا مشارکت در امور سیاسی به معنای شرکت و دخالت آگاهانه مردم در اداره امور جامعه شان میباشد . با مشارکت سیاسی است که عالی ترین فعالیت های اجتماعی، سیاسی در راستای تحقق حقوق انسانی انسان ها به منصه ظهور میرسد . اما عدم مشارکت سیاسی موجب میشود تا قدرت به طور مطلق در اختیار گروه خاصی قرار گرفته و سایر مردم از حلقه حاکمیت سیاسی بدور پرت شوند . در چنین حالتی شاید مردم، ظاهرا آزادی انجام مناسک مذهبی خویش را داشته باشند اما بعنوان یک شهروند از سایر حقوق و امتیازات انسانی محروم بوده و سرنوشت مردم نه بدست خود شان که در سرپنجه اراده حاکمیت سیاسی، قرار دارد .
در عصر نه چندان دور گذشته، دوره حاکمیت توتالیتر ظاهر شاه و داود خان شاهد مثال زنده ایست که همه بخاطر دارند . در آن دوره های سیاه حاکمیت استبداد، مردم ما از هیچ گونه حقوق و امتیازات سیاسی برخوردار نبوده و حاکمیت استبدادی، مردم را حتی از کوچکترین امتیاز و حقوق انسانی شان محروم ساخته و صرف با ازاد گذاشتن آنان در اجرای مناسک دینی آنهم دین تحریف شده توسط ملا های درباری، تمام امتیازات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنان را سلب کرده بودند . اما در بدلِ آزادی صوری اجرای مناسک مذهبی، مراکز مذهبی شیعه ها را به کانون مداحی سلطنت و جمهوریت مبدل کرده و هر روز خدا، ملایان و علمای مذهبی وابسته به دربار در سر منبر، دعا میکردند که “خدا وجود المتوکل علی الله محمد ظاهر شاه را حفظ کند” و یا احادیث جعلی ” السلطان ظل الله” را در خدمت توجیه تاج و تخت ظاهرشاه بخورد مردم مظلوم ما میدادند . بعد از کودتای داود خان همین علمای درباری بودند که آیه مبارکه قرآن کریم” اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولوالامر منکم” را به نفع حاکمیت داود خان توجیه کرده و اطاعت او را در کنار اطاعت خدا و رسولش واجب میدانستند .
در حالیکه جامعه ما در دهه سی ام هجری شمسی تا قبل از آزادی صوری مذهب، علامه اسمعیل بلخی ها داشتند که برای تحقق آزادی مردم زجر کشیده ما، طرح براندازی سلطنت را در سر می پرورانیدند . اما بعد از ازادی کذایی آنهم صرف با افزودن جمله “علی ولی الله” در آذان نماز بود که عمال دربار، مراکز دینی و مذهبی تشیع را تسخیر کردند و در نتیجه به عوض بلخی ها، ملا های مداح حکومت جَور، همچون شیخ محسنی ها، بر منبر رسول خدا تکیه زده و بقای تاج و تخت و طول عمر جباران را از خداوند مسئلت کرده و مردم را وادار به آمین گفتن می کردند که هیچ، حتی به تخدیر و تحمیق انان پرداخته و پیوستگی هزاره و ریسمان و گراج نمور را تقدیر الهی نام گذاشته بودند.
اما در کنار این به اصطلاح ازادی مذهب، دیدیم و شنیدیم که هزاره ها که ستون فقرات مذهب تشیع در افغانستان را تشکیل داده اند، نه تنها از آزادی های سیاسی بی بهره گردیده و در حاشیه رانده شدند که حتی از کوچکترین حقوق و امتیازات انسانی نیز محروم بودند . مثال دیگری درین باب در زمان حاکمیت کمونیست ها است، من خود در زمان حاکمیت کمونیست ها در زندان پلچرخی زندانی بودم، زندانِ با آن بزرگی را از زندانیان پر کرده بودند . این زندانیان از تمام مزایا و حقوق انسانی محروم بودند فقط انان را در اجرای به اصطلاح مناسک دینی شان آزاد گذاشته بودند . ما زندانیان، همه آزادانه نماز را در جماعت میخواندیم، ختم قران کریم برگزار میکردیم و مولوی ها، قرآن کریم، تفسیر کابلی، فقه اکبر و… را بدون مزاحمت دولت تدریس میکردند . حالا شما بگوئید اگرچه ما در زندان پلچرخی از نعمت به اصطلاح آزادی مذهبی استفاده می بردیم ایا از سایر آزادی ها و حقوق انسانی نیز برخوردار بودیم؟ مسلما که نه .
همین حالا در تحت حاکمیت قبیلوی آقای کرزی و تیم تمامیت خواه او، هزاره ها را از حلقه حاکمیت به حاشیه پرت کرده و متناسب با حضور فیزیکی هزاره ها، نمایندگان شان را حق مشارکت در ساختار حاکمیت سیاسی، نداده اند . اما در عوض، ظاهرا هزاره ها را برای اجرای مناسک مذهبی شان آزاد گذاشته و حتی فرصت و زمینه تبارز کارنوالی برنامه عاشورا را در خیابان ها و اجرای صوری و تحریف شده مناسک عاشورایی را برای شیعیان فراهم کرده و شورای علمای شیعه افغانستان را ایجاد کرده است . اما در راس آن شورا، شیخ آصف محسنی را که دشمن خونی هزاره ها میباشد، گماشته اند . تا با این ترفند، این گماشتگان دربار را کما فی السابق به عنوان متولیان مذهب، بر گرده مردم متدین هزاره سوار کرده و خر خویش بر وفق مراد به گردش درآرند .
در حالیکه اگر ما به حق سیاسی خویش نائل گردیده و اراده ما در ساختار حاکمیت متبلور باشد قطعا صلاحیت شهروند بودن را پیدا کرده و آنگاه از تمام حقوق و امتیازات انسانی به شمول حق آزادی مذهب نیز برخوردار میگردیم . از طرف دیگر با حفظ وابستگی مذهبی خویش (مذهب جعفری) هزاره های سنی مذهب و اسماعیلی مذهب را نیز در کنار خویش داشته و بمثابه یکی از چهار قوم بزرگ کشور، صلاحیت تاثیرگذاری بالایی را در روند تعاملات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خواهیم داشت .
با توجه به دلایل بالا، برای هزاره ها «حق سیاسی» بر «حق مذهبی» مقدم بوده و آنان در قدم اول باید برای تحکیم پایه های دموکراسی و حاکمیت ملی برخاسته از متن اراده تمام مردم افغانستان تلاش ورزند . تا در پرتوی قانون این حاکمیت دموکراتیک، یک شهروند به حساب آیند (یعنی قانون باید امنیت اجتماعی و مصیونیت سیاسی آنان را تضمین کرده باشد). آنگاه است که میتوانند به تمام مطالبات انسانی شان از انجمله حق ازادی مذهب و بیان عقیده نایل شوند . شاهد مثال ما کشور های است که در آنجا مردم از حقوق شهروندی برخوردار بوده و اراده شان در ساختار حاکمیت سیاسی انعکاس یافته است و از تمام حقوقی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر گنجانیده شده است به شمول حق مذهبی، برخوردارند و با حفظ سایر حقوق انسانی شان، بدون دغدغه و نگرانی، برنامه ها و مناسک مذهبی شان را نیز انجام میدهند .