پرونده ی هزاره ستیزی تلوزیون «امروز» باز گشوده شد

کاظم وحیدی

این روزها باز تلوزیون بی ارزش، ماجراجو و هزاره ستیز موسوم به «امروز» دسته گل دیگری به آب داده و از ورای وراجی های بی معنی همیشگی اش، قصد خروج از انزوای کنونی اش را دارد. این رسانه که جز پخش ترانه ها و فلم های عمدتاً هندی کوچه بازاری برنامه ای ندارد و به همین دلیل هم در ذهن هیچ فرد فرهنگی ای نخواهد گنجید که چنین رسانه ای هم وجود دارد، چنین افرادی باید هم هر ازچندی به فرمان ولی نعمتان شان اراجیفی سرهم نمایند تا توجه عده ای بی فرهنگ را به-خود جلب نمایند. این بار، کاندید میدان باخته و بی یاوری که پس از رأی نیاوردن بسی ناآرام گشته است، دست به سوی خانم سیماسمر رییس کمسیون مستقل حقوق بشر دراز نموده تا با درگیری های استمالت جویانه از گوشه ی عزلت بیرون آید و چند مشتری برای رسانه ی بخت برگشته اش پیدا نماید.

اینک برای تمامی شهروندان پایتخت روشن گشته که نجیب کابلی چنان منزوی شده است که برای راه اندازی راهپیمایی های فرمایشی اش، ناچار از کرایه کردن کارگان ساختمانی از سرمیدان ها می باشد. این است که وی مجبور به راه اندازی چنین غائله هایی جهت از دست نرفتن دونرهای خارجی ای است که بلوف های زیاد مردم داری خود را پیش شان ردیف نموده است. گرچه او تمامی کارکردها و اقدامات کودکانه و سرشار از لودگی خود را نقد و بررسی موضوعات به شمار می آورد، اما روشن است که نقد و بررسی علمی یک موضوع دارای ویژگی هایی است که به راحتی می توان آن را از ماجراجویی و غائله سازی بازشناخت. در نقد علمی همیشه باید اسناد و مصادیق بسیار شفاف و روشن را مطرح نموده تا روش های نقد و تحلیل منطبق با معیارهای پذیرفته شده باشند. درحالی که در روش غائله سازی، بدون توجه به مبانی یادشده ی یک تحلیل درست، به کلی-گویی و اتهام که زاییده ی ذهن بیمار و آشفته ی تحلیل گر می باشد، بسنده شده که بعضاً خلط مسائل متعدد را نیز به همراه دارد.

چنین کارکردی اگر توسط غائله سازان حرفه ای صورت بگیرد، از ظرافت خاصی برخوردار می گردد که درک و تشخیص آن از واقعیت ها و عینیت یک جامعه توسط خواننده و یا شنونده مشکل می گردد. در این مورد می توان به خط دهی رادیوهایی چون BBC اشاره نمود که در رابطه با اوضاع کشور ما و به ویژه مسائل مربوط به هزاره ها تلاش می نمایند تا آنان را وابسته به ایران تلقی نموده و برای سالیان درازی از اصطلاحاتی چون «هزاره های عمدتاً شیعه ی طرف دار ایران» یا «هزاره های هم مذهب با ایران» استفاده نموده تا زمینه ساز انزوای آنان و کم توجهی جامعه ی بین المللی نسبت به آن ها شوند که اینک نتایج آن را به خوبی می-بینیم. دلیل عمده ی موفق بودن این روش ها مستقیماً به آموزه های روانی و درک بافت اجتماعی کشور ما و حساسیت جهانی مرتبط است که این گونه رسانه ها از آن برای رسیدن به خواسته های خود استفاده می-کنند.

این کار وقتی به رسانه های وطنی سپرده می شود، افتضاح به بار می آید. ناشی گری، عقده های حقارت جهان سومی و کینه های قومی، روی هم رفته تحلیل ها را چنان به مسخرگی می کشاند که گاهی حالت تهوع به خواننده و شنونده دست می دهد و چیزی جز نفرت را در دل آن ها نمی کارد. گرچه رسانه های هزاره ستیز داخلی در مجموع دارای کارکردی کودکانه هستند، ولی نباید از وجود درجه بندی میان آنان غافل ماند. به طور مثال، تلوزیون «طلوع» که به دلیل کینه ی شدید سعد محسنی رییس عمومی آن (که روزگاری مشاور ارشد سید مصطفی کاظمی بود) نسبت به مردم هزاره، از ماهیتی ضدپشتونی و تحقیرکننده ی هزاره ها برخوردار می-باشد، از روشی کاملاً پیچیده و متفاوت از دیگر رسانه های هزاره ستیز پیروی می کند. این رسانه هرگز مانند «شمشاد»، «نورین»، «امروز» و… مستقیماً به سوژه اش حمله ننموده و غیرمستقیم از ابزارها، فرصت ها، جریانات و عناصر هم سو با مشخصه ی هزاره ستیزی استفاده نموده و در شرایط لازم آن ها را مورد حمایت قرار می دهد. برای سردمداران این تلوزیون رسواسازی غیرمستقیم هزاره ها که با روش عمدتاً «کم زنی» آنان پیش می رود و طی آن مسوولین تلوزیون طلوع علی-رغم آگاهی کامل از بالا بودن سطح دانش و درک و استعداد هزاره ها در رشته های مختلف، هرگز یک ورزش کار، کارشناس و فعال هزارگی را در صفحه ی تلوزیون خود (میزگرد، مصاحبه ی کارشناسانه و…) به نمایش نمی گذارد و همیشه سعی می نماید (و اساساً به کارمندانش این پالیسی را سفارش می کند) تا برای تهیه ی یک گزارش خبری از میان یک جمع، باید غیرهزاره ها را به تصویر بکشانند. درعوض و برای جبران کمبود تصویری، هرقدر که می توانند معتادان، فقرا و آوارگان هزاره را نشان می دهند تا به همگان این اندیشه را القا نمایند که «هزاره»ها جز چهره و ویژگی ای که «طلوع» به نمایش می گذارد، نمای دیگری ندارد. در کنار آن، حمایت از هر حرکتی که از محتوای هزاره ستیزی برخوردار باشد، در دستور کار مسوولین این رسانه قرار دارد، درست مانند جریان متشنج فلم «کابل اکسپرس» که در آن اغلب اتهامات متوجه حنیف همگام بود. طلوع در این خصوص نه تنها جانب بی طرفی را نگرفت، بلکه زمینه ی فرار وی به هندوستان را مهیا ساخته و پس از ناکامی طرح پناهندگی اش در یک کشور اروپایی، با ایجاد چتر پشتیبانی از او مانند گرفتن وکیل مدافع، دیدار با چند قاضی و بازپرس را انجام داده و با آماده شدن شرایط، او را به کشور فرامی خواند.

حرکت ابلهانه، ناشریفانه و ضدانسانی حنیف همگام که واکنش شدیدی را بر انگیخت، مسئول تلوزیون طلوع را واداشت تا جهت مساعد شدن فضای جامعه و فرونشاندن وضعیت التهابی آن، وارد اقدام گردد. برای این منظور، در اولین برنامه ی ستاره ی افغان، موفقیت یک هزاره ی دو رگه (شکیب همدرد که از مادری تاجیک می باشد) را به مثابه ی باج دهی بپذیرد و بدین گونه فضای شکل گرفته ی ضدطلوع به عنوان حامی همگام را آرام سازد. پس از آن از کاظمی خواسته شد تا در جلسه ی اعتراضی مردم هزاره در مدرسه ی خاتم الانبیا شرکت نماید و بدین گونه از میزان حساسیت ها بکاهد. با تحقق این گام ها که اندکی آتش خشم مردم هزاره را فرونشاند، لازم بود تا برنامه هایی برای خارج نمودن حنیف همگام از صحنه روی دست گرفته شود. مدتی بعد مسئول تلوزیون طلوع که در هزاره ستیزی جدیت کامل داشت، با تجربه گرفتن از حرکت های زننده ی مستقیمی که توسط حنیف همگام و عظیم نجم انجام یافته و واکنش های تندی را به بار آوردند، طرح های هزاره ستیزی خود را دوباره، اما با روش پیچیده تری چون عمده نمودن کاظمی، دادن نقشهای تحقیرآمیز به امثال غلام سخی، سپردن نقش «همسر» به زنان هزاره در سریال های داخلی با توجه به بافت قومی جامعه دارای مضمون توهین آمیز خاصی بوده و به همین دلیل هم تاکنون رفتار عکس آن را هر گز از این تلوزیون ندیده ایم، توهین های مستمر سید فخری و حنیف همگام به هزاره ها با گرفتن نام های خاص هزاره ها که با اضافه نمودن تخلصی زننده و یا پسوند های زشتی مانند حسین…، اوج می گیرند. می بینیم که این پروژه با ظرافت خاص عمل می کند و کم تر هزاره ای را نسبت به آن ها حساس می-سازد و یا آنان را می رنجاند. در حالی که رسانه هایی چون «شمشاد» و به ویژه «امروز»، عریان و بدون هیچ ملاحظه ای هزاره ستیزی را در دستور کار خود قرار داده و در مسایلی چون کوچی به موضع گیری آشکار عیله هزاره های بومی ای می پردازند که آشکارا مورد تجاوز کوچی ها قرار گرفته اند. همچنین تلویزن «نورین»ی که با راه اندازی غائله ی «مسیحیت» و یا برجسته سازی تنش های درونی هزاره ها مانند آن چه در رابطه با مجتمع خاتم الانبیا صورت گرفت، به وارد نمودن فشار بر هزاره ها مبادرت ورزند.

در این راستا برنامه ی هزاره ستیزی «تلوزیون امروز» به دلیل درک و درایت بسیار پایین مسوول و مجریان کم سواد آن کاملاً به شکل عقده-مندانه و بسیار لجوجانه و تهاجمی صورت می گیرد که مسوول آن به دلیل بی سوادی مشهود و برخورداری از پشتوانه ی نهادهای ماجراجوی خارجی-اش، پروای هیچ کسی را ندارد. روش برخورد کینه توزانه ی این رسانه با هزاره ها در تمامی مسائل، فاقد هر گونه تحلیل درست و علمی از مسایل بوده و با کنار هم قرار دادن عناصر نامرتبطی مانند تمایل و وابستگی به دولت ایران، اطلاعات کاملاً غلط و بی اساس، کتاب های خریداری شده توسط ناشران خصوصی کشور ما از ناشرین خصوصی ایران که درصدی بسیار پایین آن را هزاره ها تشکیل می دهند، و نیز در کنار هزاره قرار داشتن جریانات سیاسی ـ فرهنگی ای که مستقیم از ایران تمویل می گردند (شیعه محوران غیرهزاره و نسب گرایان شیعه محور)، تلاش می نماید تا به واقعیت های عینی و ماهیت واقعی هزاره ها تعمداً کفر بورزد و از این خمیر ترش و شور و شیرین و تلخ و تندی که تهیه دیده است، نانی بپزد و آن را به خورد اجتماع بی خبر دهد تا فضای جامعه را ضد هزارگی نماید.

این که تلوزیون امروز با حمایت مالی و سیاسی خارجی موضوعی ضد ایران دارد، به هیچ هزاره ای مرتبط نیست، چراکه در تنش های بین-المللی هرکس می تواند تحلیل خاص خود را از اوضاع منطقه و جهان داشته و بر اساس آن روی کردش را تنظیم نماید. در این خصوص اگر روی کردهای مسوول تلوزیون امروز بر اساس تحلیل نادرست صورت گرفته باشد، پیامد ها و بازتاب هایش نیز مستقیماً به خود گردانندگان این رسانه برمی گردد، زیرا نه جریان گرداننده ی تلوزیون امروز چنان گسترده است که آسیب های ناشی از آن به بخش بزرگی از جامعه برسد و نه حکومت ایران در کشور ما دارای آن مشروعیت و قدرتی است که بتواند به خاطر چنین روی کردهایی، ضرباتی را متوجه کشور و مردم ما نماید. هم چنین در رابطه با کارکرد و روی کرد حاکمیت ایران که با روش های توتالیتاریستی و انگیزسیون و شکنجه و اعدام هایش حتا در میان مردم خود فاقد مشروعیت می باشد (به ویژه از زمانی که رژیم کودتایی پاسدار احمدی نژاد با زور روی قدرت آمده است)، هم چنین دخالت های آشکار و پنهان آن در امور داخلی کشور ما و نفوذ و خریداری بخش های زیادی از نهادهای امنیتی کشور (بخش وابسته به شورای نظار دیروزی)، حمایت مالی و تسلیحاتی از طالبان و القاعده و استفاده ی ابزاری از آنان در رقابت های منطقه ای، سازمان دهی مزدوران تروریست موسوم به «سپاه محمد» که رابطه ی مستقیمی با گروهک موسوم به «پاسداران جهاد اسلامی افغانستان» دیروزی ای داشته که اینک بخش بزرگش حزب «اقتدار ملی» به رهبری سید کاظمی را ساخته-اند، حمایت مالی و تعیین پالیسی برای جبهه ی به اصطلاح ملی که اینک به «تغییر و امید» تبدیل شده است، سرمایه گذاری روی مؤسسه ی خاتم-النبیین شیخ محسنی و اجرای طرح ساختمانی آن توسط یک شرکت مهندسی ـ استخباراتی وابسته به سپاه پاسداران ایران و…، همیشه این هزاره بوده که قربانی اصلی این اقدامات گشته اند. بنابراین چنین اتهامات و داعیه هایی جز به درد خنداندن مردم، کاربردی نخواهند داشت.

حکام ایرانی که علی رغم پرورانیدن بسیاری از گروه های شیعی در ایران، به دلیل روی کرد قوم گرانه ی هزاره ها به عنوان بدنه ی اصلی جامعه تشیع کشور ما سالیان درازی است که تیرش به سنگ خورده است. به همین منظور رژیم ولایت فقیه با اذیت و آزار مهاجرینی که بیش از ۸۰ درصدشان را هزاره ها تشکیل می دهد، به عنوان برنامه ای روزمره درصدد انتقام گیری از آن هاست. اما این تمامی برنامه ی هزاره ستیزی ایران نمی باشد. حکام ایرانی عمدتاً دو برنامه ی حساب شده برای سرکوب و احیاناً تسلیمی هزاره ها به سیاست های آنان روی دست دارند. نخست تلاش می ورزند تا با نمایش هایی مبتنی بر «حمایت آشکار و تابلوگونه از هزاره های شیعه»، آنان را در جامعه ما منزوی ساخته و تمامی امیدها و راه ها را بر آنان ببندند تا نهایتاً آنان را وادار سازند که از روی استیصال و درماندگی به سوی دام های گسترده شده از سوی خودشان، رو بیاورند. این دام ها، جریانات «نسب گرای شیعه محور» و «شیعه محوران غیرهزاره»ای هستند که پس از روی کرد قومی هزاره ها در اواخر دهه ی ۶۰ و به وی‍ژه مقاومت دموکراتیک و هویت طلبانه ی دهه ی ۷۰ آنان در کابل به رهبری شهید مزاری، از سوی ایرانیان سامان یافته-اند. اینک این تنش ها و چالش های بزرگ در درون هزاره ها به جدیت وجود داشته که اقوام دیگر یا از آن بی خبرند و یا خود را به به بی خبری زده اند تا بتوانند از سویی تحلیل های نابخردانه ی خود را به کرسی نشانند و عده ای نا آگاه را اغوا کنند، و از طرف دیگر روابط عمیق و انحصاری خود با ایرانیان را لاپوشانی نمایند.

برنامه ی دیگر حاکمیت ایران در راستای هزاره ستیزی، عمده سازی مذهبی است که اینک قیمومیت آن را جریانات وابسته به خودش برعهده دارند. یعنی، اینک که جریانات شیعه محور و قومیت ستیز عمدتاً غیرهزاره با حمایت مالی ایران بر تمامی نهادها و نیز اداره و رهبریت تشیع شیعی مسلط گشته اند، تلاش بی وقفه ای را جهت مذهبی نمودن هویت هزاره ها روی دست گرفته اند تا در درازمدت بتوانند هزاره ها را به آدم هایی «بی هویت» و مآلاً بی هدف و بی برنامه مبدل ساخته و گریز و پناه گاهی جز نهادهای مذهبی (شیعی) که از مدتی بدین سو کاملاً در اختیار ایران و عناصر غیرهزاره ی وابسته به آن ها قرار دارد، نداشته باشند. در صورت موفقیت طرح ایران، حکام ایران بر نیرویی بزرگ و مؤثر در میهن ما چیره خواهند گشت و با مهره های شیعه ی بی هویت، وارد بازی-های سیاسی کشور ما خواهد گردید و حتا از آن به عنوان عناصری برای اجرائات تروریستی در منطقه استفاده نمایند، درست کاری را که با لبنانی ها، عراقی ها، پاکستانی ها، بحرینی ها و… انجام می دهند.

در این روزها این جریان به ظاهر فرهنگی ـ رسانه ای موسوم به «تلویزون امروز» که سخت محتاج توجه و کسب اندکی عاطفه می باشد، غائله ی دیگری راه انداخته و با ردیف کردن مشتی اطلاعات بی پایه، نادرست و صرفاً دروغی چون عضویت داشتن خانم سیما سمر رییس کمسیون مستقل حقوق بشر در تشکیلات مبتذل و بدنامی چون «راوا» و یا عضویتش در حزب وحدت و نیز «سازمان نصر»، تصمیم دارد تا او را در بحبوحه و جنجال انتخابات کمشنرهای کمسیون حقوق بشر بدنام سازد، آن هم در شرایطی که ده ها نهاد حقوق بشری نگرانِ تحقق یافتن توطئه ی کنار گذاشتن این خانم خدمت کار می باشند. در این شکی نیست که شخص نجیب کابلی یکی از فرماندهان جنایت کار و بدنام شورای نظار در شمالی بوده که علاوه بر کارکردهای ستم و تهدید ضدمردمی اش، مدتی در ایران نیز در استخدام وزارت اطلاعات ایران بوده است. زمانی که از بی-کارگی و نیز برخورد زشت و حتا زن بارگی های وی که او را در منطقه اش نیز منزوی ساخته بودند، به ستوه می آیند، وی را کنار می گذارند و امکانات قبلی را از وی دریغ می دارند. او برای زیرفشار قرار دادن حکومت ایران و رسیدن به آن امکانات، دست به سر و صدای ضدایرانی می زند تا موقعیت گذشته ی خود را نزد آنان دوباره به دست آورد.

حالا اشاره ای نماییم به توضیحاتی پیرامون داعیه های مردم فریبانه ای که از روی استیصال و به خاطر کارکردهای جنایت کارانه و ضدحقوق بشری نجیب کابلی سردم دار این رسانه ی مبتذل، به راه افتاده و طی ان خانم سیما سمر را به داشتن عضویت در گروهک نه چندان مهمِ موسوم به «راوا» می نماید. نخست باید «راوا» را شناخت تا دید که این اتهام چقدر درست می باشد.

«راوا» برگرفته از حروف انگلیسی RAWA می باشد که مخفف (Revolutionary Association for Women of Afghanistan) بوده و معنی آن «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» می باشد. این تشکیلات به عنوان جناح زنان سازمان رهایی افغانستان با اندیشه های مائوئیستی شکل گرفت و نخست زیر رهبری خانم مینا همسر داکتر فیض رهبر سازمان رهایی به وجود آمد. از آن جا که این تشکیلات از ابتدا به دلیل رهبریت دیکتاتورانه و بعضاً قوم-گرایانه، اغلب دچار بحران تشکیلاتی بوده است و جناح پشتونیستی آن نیز عمدتاً در گیر دادن اعضای غیرپشتون مبادرت می ورزیدند، بی-اعتمادی و حتا نفرت و دشمنی عمیقی را میان تشکیلات ایجاد نموده بود که بارها به ترور هم دیگر (فراکسیون های قومی رقیب) پرداخته اند و قتل داکتر فیض و همسرش مینا یکی از موارد برجسته و پنهان ناشدنی آن به شمار می رود. دو دلیل عمده ای که باعث گردید تا اعضای سازمان رهایی و بخش زنانه اش «راوا» علی رغم حاکمیت اختناق و دیکتاتوری شدید بر سازمان، نتوانند از این تشکیلات جهنمی جدا شوند، یکی تهدیدهای جدی جانی ای بود که پس از جدایی به طور حتم متوجه آنان می گردید و در این مورد ده ها تن از اعضای جداشده جان خود را از دست داده بودند، و دیگری برخورداری سازمان از امکانات وسیعی بود که اعضای آن را وا می داشت تا به جای جدایی از سازمان و مواجه شدن با خطر مرگ حتمی، تلاش نمایند تا بر ارگان رهبری مسلط گردیده و سپس به تصفیه ی مخالفین پرداخته و همه ی امکانات به اضافه ی رهبریت را یک جایی در اختیار گیرد. مسلماً نحوه ی اداره ی دیکتاتورانه ی سازمان، زمینه ساز ترویج چنین طرز تفکری در سازمان رهایی بود.

انشعابات دسته جمعی فارسی زبانان شمالی و سپس جدایی هزاره ها در اواخر دهه ی ۶۰ که بخش انکارناپذیر و قابل توجهی از سازمان رهایی را تشکیل می دادند، ضربه ی سهم گینی بر بدنه ی این تشکیلات وارد نموده و آن را کاملاً ضعیف و منزوی ساخت. این شقه های پی در پی نتیجه ی آشکار و مستقیم چنین سیاست هایی در درون سازمان رهایی بود. جناح زنان رهایی موسوم به «راوا» نیز از چنین اندیشه هایی فارغ نبود. جنگ-پنهانی قدرت از سویی و قوم محوری سخیفانه ی پشتون های سازمان از طرف دیگر، روی هم رفته باعث گردیدند تا هر از چندی رهبری تازه ای با حمایت جناح های مقتدر سازمان رهایی، بر بخش زنان (راوا) مسلط گردد. جدایی زودهنگام خانم سیماسمر، ضربه ی بس ناگواری را بر پیکر «راوا» وارد ساخت که بارها این مهره ی عمده را با تهدید و حتا اقدام عملی جهت ترور وی مواجه ساخت که همگی و به دلیل آگاهی و آمادگی آن ها از واکنش های سازمانی و نیز پناه بردن وی به مردم هزاره در شهر کویته ی پاکستان، با ناکامی مواجه گشتند. از آن پس خانم سیماسمر با حمایت شدید اطرافیانش به کارهای روزمره ی کلینیک شهدا و خدمت به مریضان ادامه داد.

گرچه از آن به بعد خانم سیماسمر کم تر به فعالیت های سیاسی ـ تشکیلاتی پرداخت و اکثر انرژی خود را وقف کارهای خدماتی مانند ایجاد مکتب، کلینیک، فارم های کشاورزی و دام داری، هم چنین ترویج صنایع دستی زنان نمود، اما هیچ گاهی از جنایات روزمره ی جنایت کاران جنگی غافل نبود و هر از چندی گزارشی در این زمینه را نیز برای مؤسسات بین المللی تهیه می دید، اما راوا که کینه ی شدیدی از او و یارانش به دل داشت، همیشه و از کانال های مختلفی توطئه، توهین، تهدید و تبلیغ علیه او را به کار می گرفت و لحظه ای هم از این روش ضدانسانی و ضددموکراتیکی که جزئی از ماهیتش را تشکیل می داد، دست برنداشت.

این روند به همین شکلش ادامه داشت تا این که پس از سقوط طالبان و آغاز دور تازه ای از فعالیت ها که درواقع اعلام رسمی به تعلیق درآوردن روش استیلاگری و سرکوب نظامی پشتونیست ها که توسط جریان موسوم به «طالبان» به کار گرفته می شد، تمامی جناح های فاشیست و برتری جوی پشتون همانند دوره ی حاکمیت طالبان که در پس پرده با هم متحد شده و علیه اقوام بومی زیرستم به توطئه ی جدی می پرداختند، به اتحادعمل خود و این بار با روش های سیاسی که در واقع مکمل و متمم روش پیشین می باشد، ادامه داده و با برنامه ی بدنام سازی و سپس تصفیه ی عناصر مترقی و دموکرات وابسته به اقوام دیگر از قدرت و مدارهای پیرامون آن، هم چنین شامل قدرت نمودن عناصر زبون و خودکم-بین، ضعیف و قابل نقد به عنوان نماینده های اقوام غیرپشتون، در جهت تحکیم پایه های حکومت قومی خود گام برداشتند.

در این راستا، عناصر مختلف قوم پشتون وظایف مشخصی را به عهده گرفته و با تهاجم گسترده علیه مهره های مهم و تأثیرگذار بومی، نقشه های خود را عملی می سازند. این که سیاف عنصری متحجر و دگم و حتا تروریست است، مسئله ای است که در بیرون مطرح می گردد، اما در اندرونی، هرکدام موظف به پرتاب تیری علیه اهدافی مشخص که همانا عناصر مترقی، آگاه، باشخصیت و دارای عزت نفسی می باشند که متعلق به اقوام زیرستم هستند. در این اتحاد، دیگر پرچمی، خلقی، اخوانی، سازمان رهایی (مانند داد نورانی، انجنیر نعمتی، فقیری و…)، راوا (مانند ملالی جویا، نوشین کوچی و…) و طالب (مانند اشرف غنی، حبیب الله رفیغ، یون، فضل الرحمان اوریا، متوکل، خاکسار و…) دیگر فرقی ندارد و همه در سمت و سوی هدف مقدس پشتونیزه کردن هرچه بیش تر کشور گام بر می دارند. به همین دلیل است که تهاجم ناجوان-مردانه ای را علیه سیماسمر در اوان جرگه ی اضطراری راه می اندازند و چندی بعد توسط نشریه ی بی خاصیت و آلت دست موسوم به «مشعل دموکراسی» که توسط فردی شدیداً پشتونیست به نام فضل الرحمان اوریا، به بدنام-سازی ها علیه وزارت امور زنان و سپس کمسیون مستقل حقوق بشر به راه می افتد. با عبور از این یاوه سرایی ها که ره به جایی نبرد و سیماسمر که منزه تر از این افتراها بود، سیاف وارد میدان شده و حرف های بسیار بی مورد و بی ارتباطی هم چون راوایی بودن سیماسمر را راه اندازی می نماید. از آن پس و با هم کاری یاران کهن مانند محسنی و ربانی دست به دامن کرزی شده و از او خواستار برکناری سیما سمر می گردند.

راوا که از سویی به دلیل عدم باورمندی به برابری زن و مرد و از سوی دیگر به خاطر جو نامتعادل روانی، سیاسی و اخلاقی حاکم بر تشکیلاتش، انسان های عقده ای، پرخاش گر و بی هدف را به دور خود جمع نموده است، جز فحاشی و دشنام چیزی برای گفتن ندارد. مسلماً نوک حمله ی این تهاجمات همیشه عناصر غیرپشتونی مانند سیما سمر، عبد الطیف پدرام، واصف باختری و… بوده است (در این رابطه به نشریه ی ـ فحش نامه ـ پیام زن مراجعه شود). سیاف نیز چنین سرنوشتی دارد و او هرگز تا کنون به رشوت ها و فساد عظیم و بی لگام تمامی اعضای دادگاه عالی و به ویژه شخص عبد الهادی شینواری که حتا سر و صدای بزرگ ترین ملای اهل سنت یعنی شیخ الحدیث مولوی تره خیل را هم برانگیخته است، و یا به حضور جنایت کارانی چون تنی و اتمر (که روزگاری شکنجه گر خاد در ریاست ششدرک بود) در پارلمان و کابینه ی دولت کوچک ترین اعتراضی ننموده اما در عوض سیما سمری را متهم به راوایی می نماید که بیش از ۲۰ سال از جدایی و اختلافش با راوا می-گذرد. به راستی چه رازی در پس پرده ی همدستی و همسویی بین راوا و سیاف وجود دارد؟ تفکرات سیاسی و رفتارهای اجتماعی ـ اخلاقی این دو جریان که در ظاهر و در ملأعام بروز می یابند، هرگز نمی تواند چنین پیوندی را ایجاد نماید؛ چراکه، راوا هیچ وقت ابایی نداشته تا خود را سکولار بنامد و حتا در خفا و در میان نیروهای چپ، مزورانه خود را هنوز «مائوئیست» می تراشد، در حالی که سیاف خود را مسلمانی پاک می داند و بر کوچک ترین ادعاهای غیردینی سخت می تازد، گرچه در عمل هزاران مسلمان اعم از کودک و پیر و جوان را به خاک و خون نشانده است. و جالب تر این که تا کنون هرگز به راوا و اعضای آشکارش نتاخته و اجتماع بزرگ آنان را که چندی قبل در کابل برگزار گردید، نه تنها آگاهانه نادیده گرفت که راهپیمایی همه ساله ی آنان در سرک های کابل را نیز با چشم پوشی همیشگی پی می گیرد. آیا برای این معما جز مطرح کردن این موضوع که «پشتونیزم» نقطه ی تلاقی منافع «راوا» و «سیاف» می باشد، راه دیگر و طرح دیگری وجود دارد؟

متأسفانه نجیبک جان بی سوادی که وقتی مسوول یک رسانه معرفی می-گردد، همه را به خنده وامی دارد، باید به مجریان برنامه های تلویزون و یا نویسندگان کاغذش تأکید می نمود که اندکی در جمع آوری اطلاعات دقت به خرج می دادند تا چنین مفتضحش ننمایند. زیرا وقتی اعلام می گردد که خانم سمر عضو «راوا» می باشد و یا پای حزب وحدت و سازمان نصر را به میان می کشدف همه را به شگفتی وامی دارد. زمانی که سازمان نصر هنوز در حزب وحدت ادغام نشده بود، سیماسمر یک فرد غیرمذهبی بود و از جریانات ولایت فقیهی هم سخت نفرت داشت. وآنگهی، زمانی که نجیب بچه وی را عضو سازمان نصر می شمارد، منظورش آن است که سازمان یادشده را پدیده ای زشت جلوه دهد، درحالی که این سازمان هسته ی محوری مقاومت هویت طلبانه ی کابل بوده است که دقیقاً همین امر قومندان نجیب را می آزرد که مانند همه ی شورای نظاری های همپالگی اش برای استیلا بر غرب کابل از هیچ جنایت فروگذاری نمی نمود که خوشبختانه مقاومت و دفاع دلیرانه و فوق تصور جوانان هزاره چنین شانس و فرصتی به آنان نداد.

در این که حزب وحدت در دوره ی مسوولیت آقای خلیلی نام وی را بدون مشورت با خودش در لیست اعضای شورای مرکزی حزب وحدت جاداد، من خودم شاهد آن هستم و حتا زمانی که از موضوع مطلع گشتم، همراه داود سرخوش به محل کارش در شفاخانه ی شهدا در شهر کویته رفتیم و از روی تمسخر به او تبریک گفتیم. او نسبت به این موضوع بسیار خندید و سخت از این اقدام خلیلی شگفت زده شده بود که چگونه بدون اجازه ی خودش نام وی را به عنوان عضو شورای مرکزی حزب وحدت اعلام کرده اند.

به هرحال، راهی که مسوول تلوزیون امروز می پیماید، مسیری نیست که سودی به حالش داشته باشد. این برخوردها و ادعاها و اتهامات ناشیانه و کودکانه ی نجیب بچه هرگز فردی از هزاره ها را تحقیر نخواهد توانست، چراکه هزاره اینک با عبور از دوره ی «فدا» و خون و آتش در کابل، رنگ و لعاب های ساخته ی دیگران را از خود تکانده و حرکت های این چنینی جز این که همت و تلاشش را افزون نماید، بازتابی نخواهد داشت.

منبع: کابل پرس | افغانستان پرس

In this article

Join the Conversation