گزارشی از نمایشگاه رنگ‌ها سخن می‌گویند

نویسنده: ابراهیم امینی از سالزبورگ
من و ناصر نادر، دوست شاعر و ترانه‌سرایم همراه با پسرش مهران نادر به تاریخ اول ماه آگست سال ۲۰۱۳م با پرس‌و‌پال‌ و جست‌وجوهای زیادی خودمان را در مکان نمایشگاه «آترسی» در سالزبورگ رساندیم. جلو ساختمان تابلویی نصب شده‌بود که از دیدرس دورونزدیک نشان‌گر برگزاری یک نمایشگاه نقاشی بود. جواد مونس، نقاش و عکاس اندیشمند که چندی‌است افتخار آشنایی و دوستی با او دارم، در حال پاسخ‌گویی به پرسش‌های اشتراک‌کنندگان در باره‌ٔ تابلوهایش بود. پس از احوال‌پرسی، اعجاز رنگ‌ها و زیبایی‌های آشکار و شگفت تابلوها، بلا‌وقفه هوش و حواس مان را شکار کرد بلاخره من و ناصر نیز در جمع اشتراک‌کنندگان این نمایشگاه پیوستیم.خلاصه نظر به معلومات مونس، این نمایشگاه از سوی یک نگارستان شخصی برگزار شده‌است. وقت گشایش این نمایشگاه شام پنج‌شنبه ساعت ۷:۳۰ دقیقه بود ولی ما اندکی دیرتر در آنجا رسیدیم.
1146737_571880232875881_545913145_n
مونس گفت که نام این نمایشگاه «رنگ‌ها سخن می‌گویند» است و برای یک ماه ادامه دارد. در این نمایشگاه اتفاق خوش دیگری نیز افتاد و آن آشنایی من با «هیمن» نقاش کُردستانی بود که مونس را همیاری و همکاری می‌کرد. «امیر حیدری» و محسن حاتمی نیز دوستانی‌ بودند که در این نمایشگاه با ایشان آشنا شدم. شانزده اثر نقاشی در چهارسوی محیط نمایشگاه به چشم می‌خورد. تقریباً در همه تابلوها جای پای دردها و دغدغه‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی، سیاسی و تاریخی کشور به چشم می‌خورد. نیم‌تنهٔ بالایی یک زن تا کمر که زیر چادری‌است و نیم‌تنهٔ پایینی که برهنه است با پس‌زمینهٔ تاریک و سیاه و سیب نیمه‌له‌شده در پیش پای سوژه، چارچوب تابلوی ویژه‌ای را احتوا کرده‌بود. در کل، همه رنگ‌ها با ظرافت و توان و تسلط بر قلم‌مو و کاغذ به هم بافت خورده‌بودند که خلاقیت، درد و درک همه، دست به دست هم داده‌بودند و سازنده تابلوهای زیبا شده‌بودند که هرکدام با صدای بلند حرف می‌زد. در همه تابلوها خطی شبیه «ترک‌خوردگی» به‌ صورت‌ سوژه‌ها و برخی نماها دیده می‌شد. مونس خود می‌گوید که این ترک‌خوردگی تقریباً در تمام کارهایش تکرار شده و می‌تواند شناسه و مشخصهٔ برجستهٔ کارش در عرصهٔ نقاشی باشد.وی می‌گوید که تقریباً اکثر تابلوهایش به سبک «رئالیسم» و «سورئالیسم» است.به هر حال تردد و حضور علاقمندان هنر نقاشی لحظه‌به‌لحظه در فضای نمایشگاه بیشتر می‌شد که در ساعات آغازین نمایشگاه، شماری از تابلوها، مشتریانی را به خود جذب کردند و بر تاق‌ خانه‌ها‌ی‌شان جا و راه باز کردند.
پس از خلوت‌شدن در نمایشگاه، من، مونس، هیمن و محسن به سمت سالزبورگ آمدیم و در این دو روز جا‌‌های زیادی را گشتیم و از هر دری سخنی گفتیم و از طنازی‌ها و شوخی‌های امیر بسی لذت بردیم. حضور رفیقانه و صمیمانه محسن حاتمی و هیمن عزیز چنان خوشم آمد که گفتن‌ آن بر زبان توصیف و تشریح خوش نمی‌نشیند. محبت و دوستی انسان‌های این چنینی را باید ببینید و تجربه کنید. واقعاً از آشنایی با ایشان خرسندم. قصه کوتاه اینکه رفقا پس از دو روز گلگشت و گشت‌و‌گذار در سالزبورگ و برخی جاهای مربوط به سالزبورگ، دوباره به سمت نمایشگاه برگشتند و من با این نوشته مختصر و ساده فقط خواستم هم از تلاش‌های دوست هنرمندم جواد مونس عزیز پاسداری و سپاسگزاری کنم و هم از مهربانی‌های بی‌دریغ دوستان نو‌آشنای خود، یادی کنم. به هر حال هر کجا‌یی که هستند، شاد و شمشاد باشند.

In this article

Join the Conversation