پالیسى گلبدین حکمتیار در آیینه اندیشه ماکیاولى

مکثى بر پیام عیدى گلبدین حکمتیار

169737-08131گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی افغانستان و یکى از سیاست پیشه هاى مشهور افغانستان در سه دهه اخیر در پیام عیدى خود اتهاماتى را برعلیه اقوام غیر پشتون بنام اقلیت هاى قومى و با مشخص نمودن قوم هزاره مطرح نمود.
جناب حکمتیار که در طول مبارزه سیاسى خود از سالهاى ١٩٧٢ تا اکنون همیشه موضعگیرى تندروانه آیدیولوژیکى داشته و خود را تندرو ترین مدافع اسلام قلمداد نموده است, مگر درین پیام خود واضحآ موضعگیرى قومى اتخاذ نموده و به دامن زدن مسائل قومى پرداخته است. اگر چندیکه تعصبات و موضعگیرى هاى قومى آقاى حکمتیار در ایتلاف او با دشمن آیدیولوژیکى اش شهنواز تنى به اثبات رسیده بود, اما درین پیام عیدى آقاى حکمتیار نیت اصلی خود را نسبت به هزاره به نمایش گذاشته و تلاش کرده است که تا خط فاصل قرمزى را در بین اقوام پشتون و غیرپشتون ترسیم نماید.

مسلم است که تغییر موضعگیرى ها, تعویض تاکتیک ها و تبدیل اصول بازى ها به خاطر رسیدن به هدف مشروع و از راه هاى مشروع براى یک سیاست پیشه قابل درک است, در صورتیکه همچون مانور ها در داخل چارچوبه اخلاقیات محدود گردد. اما در طول سه دهه اخیر جنگ ها در افغانستان موضعگیرى هاى متناقض و تعمیل روش
هاى سیاسى آقاى حکمتیار تابع هیچگونه اصول اخلاق سیاسى نبوده و براى رسیدن به هدف سیاسى از هر گونه میتود هاى ناروا مستفید گردیده است. در عمل دیده شده که آقاى حکمتیار به کار بردن هر وسیله‌ای را در سیاست برای پیشبرد
اهداف مجاز شمرده است.
راکت باران کردن شهر کابل, وفا نکردن به قسم هاى مکه مکرمه, موضعگیرى هاى متناقض, پناه بردن به دولت ایران درحالیکه آنرا شیعه وکافر میداند, دریافت کمک از امریکا و اعلام جهاد برضد او, کشتار, ترور, اتهام, دروغ گفتن و ده ها روش نارواى دیگریکه براى رسیدن به قدرت انحصارى توسط گلب الدین حکمتیار بکار رفته است.

اینهمه روش هاى سیاسى خارج از اصول و اخلاقیات رهبر حزب اسلامى افغانستان را میتوان با اندیشه وحشیانه فیلسوف ایتالیائى بیرنارد نیکولو ماکیاولى (۱۴۶۹-۱۵۲۷) منطبق دریافت که برخی از دستورات آن ذیلآ به شکل مختصر یاددهانى میگردد:
ماکیاولى سیاست را از اخلاق جدا ساخته میگوید, هدف هر عمل سیاسى باید دستیابى به قدرت بوده و این اعمال نباید محدود به اخلاق باشد. زمامدار نباید از شرارت و اعمال خشونت آمیز بترسد.

حکومت برای نیل به قدرت، ازدیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور، تقلب وغیره دست بزند و هرگونه شیوه‌ای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت برای رسیدن به هدفش روا می‌دارد.
این مکتب بر این باور است که رجال سیاسی باید آنگونه سخت‌گیر باشد که اگر تکالیف دینی، اخلاقی و احساسات سد راه او شود؛ از آنها صرف‌نظر کند و هدفی جز رسیدن به مقصود نداشته باشد.
براى درک روانشناسى ماکیاولیسم روانشناسان امریکائى بنامهاى (ر. کریسته و ف. گیز) مکتب ویژه ئى بنام ماکیاولیسم ایجاد کرده و به این نظر رسیدند که اساس تعریف روانشناسى ماکیاولیسم به سه عنوان خلاصه میگردد:

١ – روش: زیرکى و چالاکى در مناسبات شخصى براى بدست آوردن منفعت با بکارگیرى چاپلوسى, فریب, رشوه وجعل اسناد

٢ – مناسبات: نگرش بدبینانه نسبت به دیگران به عنوان ضعیف و وابسته به فشار اجتماعی, بى اعتمادى نسبت به دیگران و تعقیب منافع و خواسته های شخصى و استفاده افزارى از دیگران

٣ – نفى کردن اخلاق اجتماعى, زمانیکه مزاحم رسیدن به هدف باشد
کتاب و عقاید ماکیاولی را در ١٠ احکام ذیل خلاصه کرده اند:
۱- همیشه در پی سود خویش باش
۲- جز خویشتن هیچ کس را محترم مدار
۳- بدی کن اما چنان وانمود کن که نیکی می‌کنی
۴- حریص باش و آنچه را می‌توانی تصاحب کن
۵- خسیس باش
۶- خشن و درنده خوی باش
۷- چون فرصت بدست آوری دیگران را بفریب
۸- دشمنانت را بکش و اگر می‌توانی دوستانت را هم نیز.
۹- در رفتار با مردم به زور توسل جوی نه به مهربانی
۱۰- همه مساعی خود را به جنگ متمرکز ساز

در جریان سه دهه جنگ در کشور که آقاى گلب الدین حکمتیار یکى از چهره هاى شاخص بازیگر سیاسى میدان کشمکش غصب قدرت در افغانستان بوده و در تاکتیک ها و روش هاى سیاسى – نظامى ایشان زشت ترین وجهه اعتقادات مکتب ماکیاولى در عمل به نمایش گذاشته شده است.
پیام عیدى گلب الدین حکمتیار که چیزى غیرمترقبه از جانب ایشان نبود, ادامه همان پالیسى هاى شرارت افروزانه ئى است که براى فریب اذهان خلق پشتون و گرفتن امتىاز بیشتر و احیاى نفوذ تضعیف شده صورت میگیرد.
تا جاییکه معلوم است, ظهور طالبان به مثابه افراطى ترىن گروپ مدعیان دفاع از اسلام و احیاى مجدد آنها به کمک طالبان قدرتمدار و نیکتائى پوش ارگ نشین بازار داعیه آیدیولوژیکى حزب اسلامى گلب الدین حکمتیار را کم رنگ نمود. و درین بحبوحه لیدر حزب اسلامى به خوبى درک نمود که دیگر دفاع از اسلام و مبارزه برعلیه کفر بازار پر زرق و برق ندارد, اما در محور شعار قومى و توسعه خصومت هاى قومى و زبانى میتوان مانور هاى خوبى انجام داد. بنآ ایشان با اتهامات و تهدیدات به آدرس اقوام غیر پشتون بنام اقلیت هاى قومى حمله نمود.
درینجا میخواهم در بعضى از نقاط فرموده هاى ایشان مکث نمایم:

١ – اقلیت و اکثریت

اصلآ اصطلاحات اقلیت و اکثریت قومى توسط روسها و انگلیس ها براى سو استفاده سیاسى موقعیت اقوام در افغانستان داخل بحث ادبیات دولت هاى قبایلى گردید. اینک این بحث در طول چندین سال در سطح مطبوعات داخل و خارج براه انداخته شده و این مسئله به تمام “طول, عرض و ضخامت” آن به اثبات رسیده که افغانستان متشکل از اقلیت هاى قومى بوده و هیچ قومى داراى کمیت نفوس (پنجاه فى صد جمع یک ۵۰٪+۱) نمیباشد. و تمام نفوس شمارى ها همه دغلکارى بوده و هیچگونه اهمیت تعیین کننده و اعتباری ندارد. ادامه این بحث براى همگان خسته کن خواهد بود
.
٢ – ایشان فرمودند (خارجی‌ها با حمایت از اقلیت‌ها افغانستان را تجزیه می‌کنند)
فراموش نباید کرد, آن اقوامیکه شما ایشان را اقلیت هاى قومى قلمداد کرده اید, در طول سه دهه جنگ چندین بار قدرت سیاسى و نظامى را بدست
گرفتند ولى وحدت ارضى افغانستان را گرامى داشتند و حفظ کردند. اما حالا جنابانیکه خودها را نمایندگان قوم اکثریت مینامند٬ روح و روان خارجى ها را به انحصار خود دارند و سیاست خارجى ها بواسطه خلیلزادها, اشرف غنى ها, انورالحق احدى ها و امثالهم سمت و سو داده میشود, چگونه ممکن است که به دست اقلیت ها افغانستان تجزیه گردد!
تجزیه افغانستان دور از امکان هم نیست مگر عامل اىن تجزیه, انحصار طلبان قدرت خواهد بود که اقوام غیر حاکم را با روش هاى سرکوبگرانه و زورگویى ها وادار سازند تا گزینه دیگرى به غیر از تجزیه کشور باقى نماند.
رسمیت دادن استبداد در قانون اساسى و دیگر قوانین مملکت, تحمیل نام یک قوم بالاى سایر اقوام بنام «افغان» و تلاش اضمحلال هویت هاى قومى اقوام بومى کشور٬ تبلیغ و ترویج برتری طلبی و امثال چنىن زورگویى ها شاهد این مدعاست .

٣ – “به میان آوردن نظام فدرالی…”
آقاى حکمتیار تشویش خود را از فدرالى شدن افغانستان اظهار کردند ! درحالیکه
جناب ایشان مدت چهل سال است که به آغوش یک دولت فدرالى تربیه, تمویل و استقامت داده میشوند و در طرح هاى ساختن کانفدریشن افغانستان با پاکستان نظر مساعد داشتند, مگر چرا این ساختار فدرالى را براى تنظیم بهتر امور
اداره و دولت دارى در افغانستان که شرایط به مراتب مساعد تر نسبت به پاکستان دارد روا نمى بینند !!! بلى ایشان و دیگر عناصر ضد ساختار جامعه عادلانه در افغانستان میدانند که با ایجاد نظام فدرالى انحصار سنتى و استبدادى قدرت را در افغانستان از دست میدهند, بنابرین با هر گونه اغوا, تحریف و افترآ برعلیه ایجاد نظام فدرالى در افغانستان قرار میگیرند
.
۴ – “دادن سهم بزرگ به اقلیت‌ها …”
اولآ آقاى حکمتیار و دیگر همفکران شان باید بدانند که هیچگاهى هیچ کسى چىزى را براى کسى نمیدهد, بلکه این حق است که گرفته میشود.
اگر به گفته ایشان اقلیت هاى قومى که صاحب چند چوکى وزارت ویا ریاست هستند, هیچ کسى براى ایشان تهفه ویا خیرات نداده است, ایکاش که این سهم ها در افغانستان به شکل عادلانه, انسانى و اسلامى مطابق شعاع وجودى اقوام و برابر با استعداد هاى ایشان تقسیم میگردید. تآثر و تآسف من از آنست که بازهم فاشیسم انحصار طلب تمام توانائى خود را به خرچ داده است تا زمینه براى بى اراده ترین ها و ضیىف ترین ها از اقوام غیر پشتون مساعد گردد تا با دستان آنها ضربات کوبنده به پیکر اقوام منزوى از قدرت سیاسى وارد آورده شود.
از جانب دیگر آقاى حکمتیار فراموش نکرده اند که بعداز سقوط داکتر نجیب الله به مثابه آخرین مهره بقایاى رژیم پیرو شوروى, همین اقلیت ها! با توانائى هاى رزمى وبا تکیه به حضور شعاع وجودى شان اداره افغانستان را تحت نفوذ
قومى و زبانى قرار دادند. با این حال ادعاى جناب ایشان که گویا براى اقلیت ها سهم بزرگ داده شده است, بار دیگر بیانگر نیت انحصار طلبى آنها است
.
۵ – حمله مستقیم به هزاره ها
به ادامه پیام٬ گلب الدین حکمتیار عقده هاى عمیق باطنى خود را به نماىش گذاشته و به هزاره ها حمله میکند.
او میگوید: (ساختن ولایت برای اقلیت‌ها و تعیین والی‌ها به خواست خود آنها” اکنون بامیان و دایکندی مانند بلخ حیثیت‌ ایالت‌های مستقل را دارند.” و کاخ ریاست جمهوری افغانستان زیر فشار “دلار دولت ایران و برنامه‌های آمریکا”
دایکندی را ولایت مىسازد و اختیار تمام نهاد های ملکی و نظامی ولایات مرکزی را به “هزاره‌ها و شیعه‌ها” میسپارد.)

نظام هاى قبیلوى حاکم از عبدالرحمن گرفته تا نادر, هاشم, مومند, داود و ملا عمر تا که توانستند ظالمانه و بى رحمانه مردم هزاره را سرکوب, کشتار جمعى, برده و کنیز, تبعید, آواره و دربدر نمودند, اموال آنها را مصادره و زمین هاى آبائى آنها را غصب نمودند که غزنى٬ ارزگان و وردک مثالهاى زنده آن است. اما تا هنوز یک وجدان بیدار از کلان شونده هاى قبیله پیدا نشده تا از همه جفا هاییکه در حق هزاره ها صورت گرفته و لکه ننگ بر جبین تاریخ است عذر خواهى نماید. ولى بر عکس این خصومت ها ادامه دارد و اعتراضات خصمانه جناب حکمتیار هم ادامه همان خصومت های تارىخى هزاره ستیزى است. و الا پوشیده نیست که در تقسیمات ارضى و ادارى افغانستان اراضى جنوب کشور بر اساس نفوس واهى قلمداد شده و زورگویانه به ولایات و اولسوالى ها تقسىم شده است که گاهی ولایت به اندازه یک اولسوالی نیست و یک اولسوالی به اندازه یک قریه نیست. بطور مثال ولایت هاى خوست, پکتیا و پکتیکا هیچ کدام آن از لحاظ مساحت ارضى و کمیت نفوس به اندازه اولسوالى اندخوى نمیرسد.
از آنکه بگذریم رهبران ساختار هاى قبیلوى به طور سنتى خود را صاحب اختیار میبینند و عادت کرده اند که اقوام غیر خودى همیشه جوالى, خدمتگار و چاى بیار باشند. زمانیکه حق مسلم خود را مطرح میکنند, براى انحصار طلبان دشوار است که با این طرح سازش نمایند.

دیگر اعتراض ایشان بر این است که چرا والى ها به خواست مردم تعیین میشود! متآسفانه تا هنوز در افغانستان چنین یک مناسبات عادلانه و انسانى ادارى بوجود نیامده که والى ها را خود مردم انتخاب کنند, اما یکى دو مثال بروى ملحوظات لابدى نمایانگر سیستم نیست. آقاى حکمتیار و هم فکران شان مطمئن باشند که مردم دیگر حاکمان قبیله را بزور نیزه نخواهند پذیرفت.

در مورد مصرف دالر هاى ایران بالای هزاره ها, فکر میکنم که جناب حکمتیار صاحب حداقل بى انصافى کرده اند ویا خواستند که پل پاى خود را پنهان کنند, چونکه ایشان مدت زیادى در آغوش ایران بودند و از دالر هاى آن مستفد میشدند و ایران یکى از حامى هاى شان بود.

ایجاد ولایت دایکندى به مانند پنجشیر نه خواست ایران و نه امریکا بوده بلکه خواست مردم آن ولایت است. بدو دلیل: اولآ ایران به مثابه یک دولت یونیتار یا سنترال سیستم طرفدار ادارات ایالتى خودگردانى نیست و حراس دارد که توسعه چنین اندیشه به داخل ایران به نسبت وجود حرکت هاى استقلال طلبانه اقوام آذرى, کرد و عرب سیستم مرکزى را دچار مشکلات نکند.
مگر امریکا به صفت یک دولت فدرالى بنابر اغواگرى هاى سیاست پیشگان قبیله از همان لویه جرگه اضطرارى برعلیه ساختار فدرالى در افغانستان قرار گرفت. همه میداند که سیستم نظام سیاسى افغانستان (رئیس جمهور مقتدر بدون صدراعظم) از امریکا کاپى گردید اما ساختار ادارى ارضى امریکا که فدرالى است, در افغانستان تطبیق نگردید. بنآ فرموده آقاى حکمتیار درین باره متناقض با واقعیت است.
تآکید به شیعه بودن هزاره ویا تذکار کلمه شیعه در سخنان حکمتیار حاوى دو پیام على الخصوص به اوزبیگ ها و تاجیک ها است. اول اینکه آقای حکمتیار می فهماند که گویا مخاطب اعتراضات آن هزاره ها است و دوم اینکه میخواهد به تاجیک ها و ازبیک ها و دیگر مردم اهل سنت گوشزد نماید که گویا براى شیعه ها در افغانستان بسیار حق داده شده است! این یکنوع روش ابلیسانه و نفاق افگنانه یی است که فوقآ در اسلوب اندیشه ماکیاولستى توضیح گردید
.
جناب حکمتیار با پر روئى تمام ادعا میکند که گویا هزاره ها زمین هاى پشتونها را غصب کرده و به کوچی‌ها اجازه نمی‌دهند که به مناطق خود و چراگا‌های خود بروند! این ادعا به همان قصه گرگ و گوسفند میماند که ( گرگ در قسمت بالائى جریان آب قرار دارد و آب میخورد اما گوسفند در قسمت پایانى جریان آب ایستاده آب میخورد, گرگ به گوسفند میگوید چرا آب را خیط میکنى! گوسفند در جواب میگوید که تو در در بالاى جریان آب هستى و من بطرف نشیبى آب هستم, چطور که من آب را خیط میکنم! گرگ میگوید که تو هم آب را خیط میکنى و هم گپ میزنى! به گوسفند حمله میکند ).
مسئله زورگویى هاى موسومى کوچى هاى مسلح به یک بلاى عظیم جامعه هزاره مبدل گردیده است که سالانه صدها هزاره قربانى آن میگردد. زراعت شان پامال و گاهى مساکن شان به آتش زده شده و دار و ندار شان چپاول میگردد. درین حال ادعاى جناب گلب الدین حکمتیار نه تنها دور از انصاف بلکه دور از هر نوع اخلاق اسلامى و انسانى است.
آقای حکمتیار به هزاره‌ها هشدار می‌دهد که “آنروز فرا خواهد رسید که مردم مظلوم افغانستان برای احقاق حقوق غصب شده شان کمر ببندند و در آن زمان در هیچ گوشه کشور پناه‌گاهی برای خود نخواهند یافت. بعضی از آنها به ایران فرار خواهند کرد و ایران هم با آنها سلوک وحشیانه و بیرحمانه خواهد کرد.”
این هشدار حکمتیار یکنوع اعلان جنگ برعلیه هزاره ها است. حاکمان پشتون تبار متآسفانه خلق فریب خورده پشتون را در گروگان دارند و هر آن لحظه ممکن با تحریک احساسات آنها برعلیه دیگر اقوام٬ ایشان را به خصومت و جنگ وا میدارد. پیامد حکمروائى دونیم قرنه آنها براى خلق پشتون نیز جز فقر, بدبختى, بىسوادى, عقبماندگى و جهل نبوده است.
منظور آقای حکمتیار از فرا رسیدن آنروز احتمالأ خروج نیرو های بیگانه از کشور است که از سال ۲۰۰۱ بدینسو در خدمت طالبان نیکتائی پوش قرار داشته و باعث تمرکز قدرت به دست یک قوم خاص و احیای مجدد طالبان گردیده است که حتی در ولایات شمال افغانستان طالبان مسلح افغان و پاکستانی توسط هیلوکپتر های نظامی امریکا و انگلیس رویانیده شدند.

تاریخ بار دیگر تکرار میشود. خروج قوت های شوروی٬ شکست داکتر نجیب و رویاروئی چهار قوم تعیین کننده وتقسیم خاک افغانستان در چهار بخش٬ تجربه تلخی برای مردم افغانستان بود.
در طول ۱۲ سال حکومت عوامفریب کرزی٬ احمدزی٬ خلیلزاد٬ احدی و دیگر کلانشوندگان قبیله کاری به خاطر اعمار جامعه انسانی و عادلانه ایکه باعث اعتماد و هم پذیری در بین اقوام گردد٬ انجام نداده و تمام ظرفیت ها را برای استحکام قدرت انحصاری وتضمین حفظ آن بعداز خروج نیرو های خارجی صرف نمودند٬ دموکراسى نیم بند وارده را با تحریف واقعیت هاى جامعه افغانستان و با اغواگرى ها و قلابى گرى ها با حماىت نیرو هاى خارجى به بیراهه کشیدند و نظام سیاسى را به هیله گر ترین, قلابى ترین و مستبد ترین سیستم تبدیل نمودند که این خود باعث رشد و توسعه بی اعتمادی و خصومت در بین اقوام حاکم و محکوم گردیده است.
متأسفانه اینبار همچنان خروج نیرو های خارجی از مملکت عاقبت ناگواری برای مردم اعم از خلق پشتون٬ هزاره٬ تاجیک٬ اوزبیک و دیگر اقوام خواهد داشت.
اما آقای گلب الدین حکمتیار مطمئن باشند که نه خلق هزاره ونه دیگر اقوام ستم کشیده نه در ایران ونه جای دیگر فراری نخواهند شد.
براى تمام مستبدین تاریخى یادداهانى میگردد که هر گونه طوفانى که در افغانستان برخیزد هزاره و دیگر اقوام تحت ستم به غیر از زنجیر هاى اسارت پاى خود چیزى دیگرى را از دست نخواهند داد.
در آخر باید گفت٬ همانقدریکه گلب الدین حکمتیار با این پیام خصمانه خود احساسات خلق پشتون را بر ضد اقوام دیگر تحریک میکند٬ به همان اندازه اقوام دیگر به عمق سو نیت حکمتیار و دیگر انحصار طلبان پی میبرند و به ضرورت اتحاد عملی و یکپارچگی نیروهای ضد انحصار و استبداد معتقد میگردند.

و من الله التوفیق
۱۲ – ۰۸ – ۲۰۱۳

In this article

Join the Conversation