هزاره ها در ایران شکنجه و بخاطر ایران قربانی می شوند

نویسنده: داکتر ثنا نیکپی/ متخصص علوم حقوق و دولت

منبع: کابل پرس و افغانستان پرس

اگر حوادث قتل عام افشار در کابل، یکه ولنگ در بامیان ، مزارشریف ، کشتار جمعی کوتل رباطک در بغلان و ده ها مثال دیگر را را مبنی بر قتل عام هزاره ها قبل از حضور نظامی ممالک غربی و حادثات دلخراش قتل عام بهسود از طرف “کوچی ها” را که سه سال است با همکاری دولت افغانستان و غفلت معنی دار و معلومدار “جامعه جهانی” ادامه دارد، پهلوی هم قرار بدهیم، به این نتیجه میرسیم که این روند عبارت از اجرای پلان دوامدار است که از یک دست نامریی ولی محسوس در حال اجرا میباشد. همچنان اقدامات مبنی بر جلوگیری و ایجاد موانع در تحصیلات فرزندان هزاره در این اواخر در وزارت تحصیلات عالی، طرح ، تصویب “قانون احوال شخصیه شیعیان افغانستان” که هدف آن ایجاد تشنج و بی ثباتی در جامعه هزاره است، جزء این پلان بزرگ و دارزمدت می باشد.

اکنون غرق کردن ۲۵ تن کتاب فارسی که اکثر آنها بیانگر تاریخ دقیق افغانستان در مورد هزاره ها بود، نمی تواند جدا از از سوختاندن کتابخانه ناصر خسرو بلخی باشد که در سال ۱۹۹۹ در پلخمری ولایت بغلان توسط طالبان انجام شد. من بعد از آتش زدن کتابخانه ناصر خسرو مقاله یی را بنام “بی کتابی طالبان در کتابسوزی آنها” نوشته بودم که در صفحه ۱۹ ، شماره ۴۷ اول فبروری ۱۹۹۹ دوهفته نامه زرنگار در تورنتو نشر شده بود.

اکنون که باز هم موضوع کتاب ستیزی، فرهنگ ستیزی ، فارسی ستیزی و هزاره ستیزی در میان است، من هیچ تفاوتی را میان این دو تراژیدی فرهنگی که یکی در دهه اخیر قرن ۲۰ و دیگری در دهه اول قرن ۲۱ رخ داده نمی بینم. این حادثات و یا دقیقتر بگویم تبهکاری ها ادامه یک تراژیدی بزرگ است که در جایی رقم زده شده و یکی پی دیگر اتفاق می افتد. ناگفته نباید گذاشت که انفجار مجسمه های بودای بامیان هم از همین سلسله نابودگری ها است که دقیقا پلان شده و عمدی انجام شده است ، تا تمدنی را از صفحه ی تاریخ بتراشند و بجای آن چیز هایی دیگری را حک نمایند.

وقوع این واقعات برای هر انسان خردورز نگران کننده و سوال برانگیز است. آخر چرا نابودی فزیکی و معنوی یک ملت ، مردم و قوم در جای نامعلومی طرحریزی می شود و با شیوه های مرموز، دوامدار، سیستماتیک پیگیری می شود. بر ماست که با این رویداد های “معجزه گونه” باید مکث کرد و با ژرفنگری به قضایا نگریست و آنها را شناسایی و معرفی نمود!

نابودی زبان فارسی که که ظاهرا ایران مالک آن دانسته شده، دشمنان ایران می خواهند، از تاثیرات فرهنگی ، سیاسی و مذهبی ایران در جاهای دیگر بخصوص افغانستان که اکنون مرکز تقاطع منافع آنها است، جلوگیری نمایند. شاید دشمنان تمدن فارسی می خواهند دو راه مهم اثرگذاری را که زبان و مذهب است، بندند. از همین جاست که شیعه ستیزی، و فارسی ستیزی در افغانستان به سیاست مستقیم دولتی و به وجایب اساسی همه نهاد های خارجی تبدیل می شود، چهره های چون کریم خرم بوجود می آید و در داخل دولت گویا انتخابی افغانستان گروه “افغان ملت” سمارق وار همچون دولتی در داخل دولت عرض اندام می کند.

مسدود نمودن دو مجرای اثر گذاری ایران یعنی زبان و مذهب تشیع بالای مردم افغانستان ، تقصیر هزاره ها را نزد خدایان تمدن ستیزی دوچندان کرده است. زیرا هزاره ها هم فارسی زبان هستند و شیعه مذهب.

موضوع دیگری که تقصیر هزاره ها را باز هم بیشتر می سازد، تربیه تعداد روحانیون شیعه مذهب که دشمنان ایران آنها را جاسوس حتمی ایران میدانند، می باشد. گرچه اشتباه است اگر تحصیلکرده های افغان را جاسوس کشور های محل تحصیل شان قلمداد کنیم. در امریکا شاید این موضوع به حقیقت نزدیک باشد، ولی نمی توان آنرا به حیث فورمولی قبول کرد. این یک حقیقت است که شدید ترین فرد مخالف سیستم آخندی در میان تحصیلکرده های قم باشد و سرسخت ترین مخالف سیاست روسی در باره افغانستان در میان تحصیلکرده های افغان در روسیه بوجود آید. رویهمرفته دشمنان ایران این موضوع را علت نزدیک بودن هزاره ها به ایران میدانند.

علت چهارمی دشمنی با هزاره ها تسلیم ناپذیری آنها به اشغالگران که در امتداد تاریخ در مقابل آنها به نفع آزادی و استقلال افغانستان جنگیده اند و هیچگاه به آنها سر تسلیم فرود نیاورده اند.

هزاره ها فقط در دو دوره که مخالف سیستم و حاکمیت غربی بوده رشد نسبی داشتند. در دوره امیر امان االه خان و دوره حکومت های تحت الحمایه شوروری. آنها در دوره امان الله در مقابل دفاع از آزادی و دموکراسی آزادی بدست می آوردند و از مزایای مساوات و دموکراسی کم دوام برخوردار می شدند و در دوره حکومت های دهه ۸۰ در حاکمیت شریک شدند که تا مقام رییس حکومت را بدست آورند. گرچه پذیرش این حقیقت تکفیر شده و “زهرآلود” از طرف غرب حتی از جانب خود هزاره ها مشکل است، ولی این حقیقتی است که نمی توان از آن انکار کرد. همچنان جبهه مقابل نیز نقش بارزی را در مقابل قوای نظامی شوروی ایفا نمودند.

علت رشد هزاره ها در این دو دوره عدم حضور و نقش غرب در این رژیم ها بوده است. هزاره ها مانند سایر ساکنان افغانستان همیشه استعداد سهمگیری در اداره کشور را داشته ، ولی به استثنای دو دوره ذکر شده همیشه از نقش آنها در اداره کشور جلوگیری شده است. پس اشتراک آنها با دولت تحت الحمایه شوروی حتمی به مفهوم تعلقیت همه آنها به کدام آیدیولوژی نبوده، فقط راه بروی آنها در سهمگیری اداره کشور باز بوده و آنها این دین شان را به وجه حسن ادا کرده اند.

عواملی چون حمایت از امان الله خان، قتل نادرشاه جاسوس غرب بدست شهیدعبدالخالق فرزند هزاره، سهمگیری در حکومت های که مخالف منافع غرب در افغانستان و حالا علایق زبانی و مذهبی و فرهنگی با ایران هزاره را به دید غرب که اکنون بی حد یکه تاز و مغرور است، نامیمون ساخته است.

پس با این خصوصیاتی که هزاره ها دارند باید نزد باداران جهانی “مباح الدم” و “واجب القتل” باشند.

زمانی عبدالرحمان خان اقدام به نابودی این مردم کرده بود و حالا کرزی کار وی را ادامه میدهد، هردو یک دستور را انجام داده اند و هردو اجرا کننده یک پلان است که در امتداد سده ها پیگیری می گردد. هردو مقرر شده از یک مرجع هستند و وظیفه سپرده شده را انجام میدهند، ورنه کرزی باید بمثابه وارث تاج و تخت عبدالرحمان خان و ملا عمر از جنایات اجداد و اسلافش مطابق نورم های قبول شده بین المللی از مردم هزاره معذرت خواهی میکرد. این قلم در جنوری ۲۰۰۱ نامه یی را به کوفی عنان سرمنشی سازمان ملل متحد فرستاده بودم که نامه مذکور در صفحه ۱۱ ، شماره ۱۱۷، اول جنوری ۲۰۰۲م دوهفته نامه زرنگار نشر شده است. در این نامه از وی خواسته بودم که زمینه های عذرخواهی از هزاره ها و زنان افغانستان از طرف حکومت افغانستان باید آماده گردد. با تأسف این کار اجرا نشد و به نامه ام نیز پاسخی ارایه نگردید.

در عصر حاضر هزاره ها بیشترین ضرر را از طرف حکومت ایران می بینند.پالیسی ایران در مورد هزاره های افغانستان بسیار خطرناک است. ایران تاکید بیشتر بر تاثیرات مذهبی یعنی تاثیر مذهب تشیع را بر افغانستان دارد و در اجرای این هدف مصارف زیاد را متقبل می شود تا خودآگاهی ملی هزاره ها را صدمه بزند و بر انسجام هزاره ها ضربه وارد نماید. در نتیجه عملی کردن این پلان نخبه های آگاه هزاره توسط آخند های تربیه شده و مزدور تکفیر می شوند. برخورد زشت حکومت ایران با مهاجرین هزاره، محدویت های تحصیلی و ایجاد موانع در مقابل زندگی آنها در ایران رو به افزایش است.

حکومت آخندی ایران موجودیت هزاره ها را به حیث ابزاری علیه امریکا استفاده می نماید. ایرانی ها کوشش می کنند که هزاره را وابسته به ایران نشان داده و آنها را به انظار مردم امریکا و غرب دردسر نشان بدهند. زمانی در یکی از سایت های انترنیتی خواندم ، هنگامیکه افراد ارشد امریکا به بامیان آمده بودند، ناگهان عکس خمینی از جانب افراد نامعلوم بالا شده و به آنان وانمود شد که گویا هزاره ها پیرو خمینی و طرفدار ایران هستند. بدون شک این کار به ابتکار استخبارات با قبول مصارف اجرا گردیده ، واضح است که حکومت متعصب کرزی هم به وانمود کردن هزاره ها به طرفداری ایران و بدنامی آنها نزد غربی ها شاد می شود.

گفته می شود که تلویزیون تمدن در کابل که از طرف ایران تمویل مالی می گردد، برای تخریب هزاره ها ساخته شده است. ایرانی ها به “جامعه جهانی” نشان میدهند که هزاره ها حامیان ایران در افغانستان هستند. ایرانی ها با زیرکی فاصله میان هزاره ها و جوامع غرب را بزرگتر می سازند تا بتدریج افغانستان را لبنانیزه یا عراقیزه سازند و نقطه داغ جنگ تشیع را علیه امریکا باز نمایند. دشمنان ایران که در شرایط کنونی با برخورد غرورآمیز و تکبر عمل می کنند و بجای تعقل از زور و زورگویی استفاده می نمایند نمی تواند و نمی خواهد باریکی های قضایا را درک نمایند.

غرق کردن کتاب های که تاریخ واقعی افغانستان و جنایات حاکمان خودکامه و دودمانی را بیان نماید کار تصادفی نیست، زیرا طالبان کتاب را حریق کردند و کرزی به آب غرق می کند. جالب اینکه در نابود سازی کتب و بخصوص کتاب تاریخ “شناسنامه افغانستان” نوشته مورخ و پژوهشگر مشهور بصیراحمد دولت آبادی، منافع ایران آخندی، افغانستان طالبانی و حامیان خارجی آنها که باهم دشمنان آشتی ناپذیر هستند، گره خورده است.

منافع امریکا از طریق قضای افغانستان که از جانب امریکایی ها اداره می شود، فتوای نابودی کتب را صادر نموده، حکومت مرکزی و محلی کرزی این جنایت تاریخی را عملی کرده و بی جا نیست اگر حدس زده شود که استخبارات ایران نیز زمینه های مصادره این کتاب ها را مستقیم یا غیر مستقیم مساعد ساخته باشد، تا کمکی را با به پلان دورمدت تشنج و بی ثباتی در افغانسان و منطقه کرده باشند.

چیزی بسیار جالب، غیر قابل باور ولی به حقیقت نزدیک، اینست که در این اوخر حکومت افغانستان امکانات تحصیلات عالی را به روی هزاره ها می بندد و از حضور روزافزون هزاره ها در دانشگاه های افغانستان نگران است. در حین حال حکومت ایران قانون جدید را نافذ کرده است که دروازه های موسسات تحصیلی را به روی مهاجران افغان می بندد. بر این هماهنگی حکومت های آخندی و طالبی را باید مشتبه بود. اجرای یک دستور از طرف دو حکومت همسایه در اجرای یک کار در یک زمان معین، شک را زیاد و این امکان را به واقعیت تبدیل می کند. دیدار های تنگاتنگ مقامات ارشد افغانستان و ایران به اشاره امریکا و طرح امریکایی استفاده از ایران در مساله افغانستان شک و تردید را بیشتر می سازد که ایران هم پاکستانی دیگری برای افغانستان شود. در سهمگیری و انسجام نهاد های اجتماعی ، سیاسی و حتی مذهبی هم نمایندگی هزاره ها نونمنکلاتور می گردد. نماینده هزاره در پارلمان افغانستان کسی می شود که عقب نگهداشتن هزاره کار و بزنس وی باشد. در گزینش این نماینده ها اول سعی میگردد که هزاره انتخاب یا انتصاب نشود ، اگر شود کسی را برمی گزینند که بزنس مذهب را مقدم بر منافع هزاره بداند و یا استخدام شده از مراجع معین خارجی باشد.

چنین برخورد ها با مهاجران افغان در کشور های غربی به صراحت دیده می شود که ایران تاثیرات خود را بالای مهاجرین افغان بیشتر می سازد و هواداران فرهنگ آخندی ساحات فرهنگ ، مذهب ، سیاست و اقتصاد جوامع مهاجر را بدست می گیرند و تاثیرات منفی را در طرز زندگی، لباس و اتحاد و همبستگی افغان ها و بخصوص هزاره ها وارد می نمایند. چنین گرایش ها از جانب جوامع مذهبی و سیاسی کشور های غرب و نمایندگی های سیاسی دولت افغانسان حمایت میگردد.

برعکس نهاد های آزاد و سیکولار زیر فشار قرار داده می شوند یا حد اقل از حمایت محروم هستند.

برخورد های جدید چالش های جدید را بوجود آورده است. چالش های جدید در جامعه هزاره تصادم میان دو طرز زندگی و دو فرهنگ است. آخندیزه ساختن همه امور اعم از سیاست، فرهنگ و اقتصاد با مصارف گزاف و پشتیبانه نیرومند شرقی و غربی ادامه دارد. این روند با زندگی مدرن و سیکولار در تضاد قرار گرفته و جامعه هزاره را متناقض و متشنج می سازد.


چالش مهم مساله رهبری و نمایندگی هزاره در جامعه ، سهمگیری در قدرت و سایر مسایل است که رهبری و نمایندگی به هزاره ها ساخته و پرداخته می شود. رهبری فقط از یک بخش فرهنگ یعنی آخندیزم تعیین و مورد حمایت دایمی قرار می گیرد و علایم هر نوع الترناتیف آزاد و رهبری که از جانب بخش مدرن و سیکولار باشد شدیدا سرکوب می گردد. حتی رهبری بخش آخندی هم اگرسرکش باشد، به نحوی جلو آن گرفته می شود. تقلب نمایندگی هزاره ها از پیچیده ترین و خطرناکترین بازی های سیاسی است که گاه با مذهب مخلوط می گردد و گاهی هم با مسایل منطقه یی و محلی. آصف محسنی زیر نام “تشیع” نماینده هزاره های اثناعشری می شود و سید منصور نادری و خانواده کیان به صفت نماینده دایمی هزاره های اسماعیلی مورد عنایت و حمایت قرار می گیرد. در هرات و بلخ از موجودیت هزاره ها انکار میشود.

در اخیر در خور ذکر میدانم که علت این همه بد بختی که در امتداد قرن ها بالای هزاره ها تحمیل میگردد، تنها عامل خارجی نبوده، وحدت هزاره ها از داخل نیز شدیدا صدمه دیده است. سالهاست که هزاره های تشیع بنام های شیعه اثناعشری ، شیعه اسماعیلی و گروه های کوچک دیگر علیه یکدیگر جنگیده و حدت شان را به چالش انداخته اند. آخند های مزدور اثناعشری اسماعیله ها را ملحد و غالی خوانده و نفاق را تا سرحد قتل عام یکدیگر رشد داده بودند. حالا که جنگ های داخلی و بیداری مردم این عربه آنها را مردود ساخته است، آخند ها در پی طرح عربه های دیگر هستند و ضربه های نخست را بر نخبه های هزاره وارد می نمایند.

یگانه راه جلوگیری از این تبهکاری ها بیداری مردم است تا نهاد های مدنی را ایجاد نمایند که همه گیر باشند و همه مردم اعم از راست و چپ در آن سهیم باشند. با تبهکاری ها به شیوه معقول مدنی و افشاگرانه مبارزه نمایند و بنیادگرایی ، آشوب و ستیزه جویی را که از جانب دشمنان هزاره تعمیم داده می شود، افشا نمایند و آنرا از عملکرد جمعی هزاره ها بزدایند. جامعه هزاره به توازن نیرو های سیاسی اجتماعی نیاز دارند که موجودیت یکدیگر شان را بپذیرند. تنها ایجاد نهاد های مدنی آزاد می تواند این توازن را برقرار نماید و از یکه تازی های افراطیون مذهبی و تاثیرات نفاق افگن خارجی جلوگیری شود.

In this article

Join the Conversation

1 comment

  1. yazdan پاسخ

    teshakor dost aziz bisyar maqali khob bood